خانه
انجمن
لیست آرزوها
٥٨٧
٧٦
fatemeh _t
لیست آرزوها

فکر میکنید تا قبل مرگ باید چه کارهایی رو انجام بدین و به کدوم خواسته ها و آرزوهاتون برسید تا حسرتش رو بعد مرگ نخورید؟
٩٥/٠٦/١٦
نظرات کاربران
نه تنها مال دنیا، دنبال چه چیزهایی تو زندگی تون هستین که باید بهش برسید قبل مرگ! از این واضح تر؟ :دی
توی کشورهای غربی مخصوصا این کار خیلی مرسومه که یه لیستی رو از نوجوانی آمادگی می کنن و از آرزوهاشون می نویسن که قبل مرگ باید انجام داد! و در طول زندگی شون به هر کدوم که می رسن خطش می زنن. توی جهان سوم مثل ما هم کلا آرزو و تفریح و این جور چیزا معنی نداره!
من این کار رو از 15 سالگیم می کنم . البته من تا الان ارزوهایی که تاریخ انقضاشون گدشته رو کندم و اونایی که براورده شدن رو خط نزدم .
باید هر روز برای مرگ اماده بود و دل ببندی به دنیا و ندونی که فردا این موقع زنده ای یا نه خیلی عاقلانه نیست :)ولی خب ادم به امید و ارزو هاش زندست من دوست دارم قبل مرگ اسم در کنم (اسمم پر اوازه بشه)که وقتی مردم فراموش نشم 2_دوست دارم قبل مرگ حداقل یکبار برم کربلا و یکبار برم لندن بازی خانگی ارسنال رو تماشا کنم :)
یه چند هفته یا چند ماه برم تو ایسگاه فضایی بین المللی خخخخخخ البته سفرفضایی هیجان انگیز تره! :/ ... برم از یه ارتفاعی بپرم خخخخ حالا یا به شکل بانجی جامپینگ، یا مثلا از توی ین هواپیماهای تفریحی که با چتر میپرن پایین دی:
برم یه مهمونیِ خیییلی شلوغ، در حد یکی دو هزار نفر خخخخخ ... یه کم فلسفه یاد بگیرم ... یک ایدئولوژی از خودم طراحی کنم! ... باید یه بار برم فینال مسابقات ان بی ای رو توی امریکا ببینم.
یکی از ساختمونای مهم جهان معمارش من باشم:)...به خاطر نو آوری در یکی از سبک های معماری ستایش بشم!!...خونه خودمو از صفر تا صدشو اونجوری که خودم دوس دارم بسازم...یه کتاخونه جم و جور طراحی خودم پر از کتابایی که دوس دارم داشته باشم:))...همون ارزوی مجتبی رو کپی میکنم منم!«یک روز با همسرم توی یه قایق کوچیک وسط رودخونه بزرگ بریم پیک نیک! کتاب بخونیم و با این تفاوت که اخرش بارون بیاد خیس خیس برگردیم توی اون کلبه کنار ساحل خودمون!»...و در اخر تمام اون کشورایی که دوس دارم ببینم رو رفته باشم و از نزدیک دیده باشم:)
احساس میکنم چقدر آرزوهای من نسبت به آرزوی های شما کوچیکه ((= شاید چون دوست دارم بیشتر به واقعیت نزدیک تر باشه :دی
ارزو بر جوانان عیب نیست:))هرچی بزرگتر باشه هدف گذاریاتونم بزرگتر میشه...پس تلاشتونم بیشتر میشه و زندگی معنی و مفهوم پیدا میکنه:)من اگه یه روز بفهمم که به همه اون چیزایی که میخواستم رسیدم زندگی دیگه برام مفهومی نداره...
بله ولی تعداد قلیلی برای فانی نبودن تلاش می کنن و تعداد کمتری هدف و تمام زندگیشون رو روی این موضوع مستقر می کنن :) فرق بسیاری هست بین کسی که فقط دوس داره و کسی که با تمام وجود تلاش میکنه :)
من دوسدارم سوار این موتورای مسابقه بشم...ولی خب میدونم هیچوقت نمیشه:D فک کنم فقد جمعه ها ازادن تو مشهد نه ؟؟ سقوط آزاد ... ترن پارک ملت... پارکور..پیست ماشینم دوسدارم برم :D
یک؛ کل زندگی تلاش کردم "وجدانم آسوده" باشه و امیدوارم وقتی مٌردم هم با وجدان آسوده بميرم. دو؛ خیلی دوست دارم قبل از مرگ تمام کتابهایی که تو ليستم هستن و همچنان این لیست داره طولانی تر ميشه رو خونده باشم، با اينکه الان سرعت رو بردم بالا و تقریبا ماهی سه تا چهارتا می خونم اما فکر نکنم عمرم کفاف بده، چون تجربه نشون داده استعداد عجیبی در تنبلي دارم و به زودي سرعت خوندم کم میشه، سه ؛ حتماً باید تو چشمای چند نفر نگاه کنم و با تمام وجود طلب بخشش کنم و همینطور تو چشمای چند نفر ديگه نگاه کنم و بزنم تو گوششون! نه اینکه الان توان این کارو نداشته باشم، نه، الان درست نیست این کار اما روزش میرسه، چهار؛ شدیدا علاقه دارم زندگی بدون موبایل رو تجربه کنم و برای همیشه گوشی رو کنار بذارم، از موبایل متنفرم و اجبار کاری و خانواده باعث شده فعلا تحملش کنم اما از اینکه همیشه در دسترس باشم خوشم نمياد، معتقدم تنهایی مردم رو ازشون گرفته و شدیدا دروغگو کرده همه رو، پنج.... پنج رو بیخیال میشم چون دیگه طولانی میشه و فعلا از همین آرزوهای در دسترس بگم بهتره، بقیه شون رو که خیلی هم واسم مهم هستن رو ایشالا تو یه کامنت دیگه میگم، موفقیات :
اولی رو جناب صالح /نمیدونم شنیدید که میگن ادمی رو که خودش رو بخواب زده نمیشه بیدار کرد ولی ادمی که واقعا خوابیده راحت بیدار میشه به هر حال دلم میخواد وجدانم رو به خواب بزنم ولی حیف که از دستم نمیاد یعنی بی نهایت حیف , گاهی اوقات غصه ام میگیره از این که چرا نمیتونم مثل بقیه راحت باشم و به زندگیم بپردازم و بگم گور باقی ادما/دومی که واقعا وقت نمیکنم که بازم هزار حیف! سومی که دلم میخواد بزنم ولی بازم نمیشه وگرنه همیشه در دسترس اند و تجربه نشون داده که بی اعتنایی تا فیها خالدون طرف رو میسوزونه و به همین بی اعتنایی اکتفا میکنم :) و چهارمی آخ که گفتید /ولی من بیشتر اوقات از قصد اصلا وقتی بیرون میرم با خودم نمیبرمش یا میزارمش رو ویبره و جواب نمیدم مگه این که والده گرامی باشن که دیگه نمیشه و راه نداره و تاج سر بنده است:) پنجمی به شدت دوست دارم معلم بشم حیف که اینم نمیشه:(((