انتهای پارکینگ تاریک خانهای قدیمی واقع در شهید صادقی 12، دری آهنی بود که به اتاقی 2 در 3 باز میشد. وارد که میشدی میزی با 6 صندلی وجود داشت که شبیه اتاق جلسات شده بود. از آنجا وارد اتاقی دیگر میشدی که یک کامپیوتر داشت و کمدی فلزی و تلفنی که روی زمین بود. این مکان آغازگر رسمی اتفاقی تازه در روزنامه خراسان بود. غیر رسمیاش اتاق هیئت امنای روزنامه بود با کلی امکانات که 2-3 هفتهای مهمانش بودیم و بعد نقل مکان کردیم به همین مکانی که شرحش را گفتم.
یک کامپیوتر داشتیم و اینترنت دایل آپ و تیمی حدود 10 نفره. چون تعدادمان برای آن دفتر زیاد بود، طرح زوج و فرد اجرا میشد که تحریریه میتوانستند طبق جدول زمانبندی از اینترنت استفاده کنند و محتوای خام مطالب خود را آماده کنند. آن وقتها من مدیر اجرایی جیم بودم و مطالب اولیه با هزار خواهش و تمنا از تحریریه محترم و نسبتا محترم جیم با پیک موتوری، روی برگههای یادداشت که انواع مختلف داشت – از پشت بلیت اتوبوس گرفته تا سربرگهای کاهی خبرنگاری- به دستم میرسید و تازه دردسرهایم شروع میشد! با رسیدن هر مطلب بدو بدو به سمت واحد تایپ و تصحیح روزنامه میرفتم – فاصله دفتر جیم تا روزنامه حدود 500 متر بود- تا هرچه زودتر فایل مطالب آماده شود. باتوجه به دستخطهای خرچنگ قورباغه دوستان محتوای تایپ شده با نوشته ایشان زمین تا آسمان متفاوت بود و طی چند رفت و برگشت بین نویسنده و تایپیست ممکن بود به مطالبی قابل چاپ تبدیل شوند! مطالب به مرور پس از آماده شدن روی رکوردری که هم کار فلش را میکرد و هم مصاحبهها روی آن ضبط میشد به واحد صفحهآرایی واقع در چهارراه مهدی انتقال مییافت تا بلکم تبدیل به صفحههای جیم شود.
این کار هر روز من بود. البته در خلال تمام این اتفاقات، مطالب توسط من، دبیر جیم، معاون سردبیر و نهایتا سردبیر محترم روزنامه خوانده میشد و تاییدیه چاپ مطالب را میدادند یا بالاخره به هر زور و کلکی که بود میگرفتیم! با تمام این تفاسیر هر بار که جیم چاپ میشد سروصدای خیلیها بلند میشد که چرا آنجا که گفتیم اصلاح شود، نشده است! راستش را بخواهید میخواهم اعتراف کنم که در یک سال اول صفحات جیم پر از سوتی بود که به لطف حضرت حق هنوز خیلیهایش برملا نشده و در گنجینه اسرار این دنیا جا خوش کردهاند!
از آن زمان 11 سال میگذرد... خوشیها و ناخوشیها، کمبودها و زیادبودها و... همه و همه خاطرههایی شیرین شده و تجربهای ارزشمند از همراهی با شما خوانندگان جان.
با آرزوی سلامتی و موفقیت برای جیمیها

طاقت فرسودگیام هیچ نیست

اَی خِدا، باز هم پایتخت!؟

آب بندی سیروس و محسن

سوتیهای عجیب

شلنگ آب در پایتخت

پایتخت قلبها

دونده هزارتو در خط پایان

کشششششدار و مریض

همه چی آرومه، ما چقدر خوشحالیم!

سندروم سریالسازی فستفودی

فتوچاپ 531

پیشنهادهایی برای کتاببازهای کتاب به دست

عاشق نشدی، طعنه مزن عشاق را!

دیالوگ ها از زبان سازها

جارچی 531

چیه این پنهون کاری؟

طرح ساماندهی لوازم تحریر

حقوق متقابل جامعه و بوهای ما!

تلگجیم 531
