حرف و حدیثش خیلی قبلترها شروع شده بود. «تو سال 95 باید فردای 13 بریم دانشگاه (بخوانید مدرسه و محل کار)»، «وقتی 14 فروردین شنبه باشه دیگه معلومه با چه سالی سرو کار داریم»، «سالی که نکوست از شنبه اولش که فردای سیزده بدر است پیداست!» اینها و کلی پیامهای تلگرامی دیگر، نشان میدهد که ما چقدر از شنبه میترسیم و چقدر اهل انداختن کارها به شنبه موعود هستیم. البته ما جیمیها همیشه خدا را شکر میکنیم که پنجشنبه چاپ میشویم و هیچوقت هم قرار نیست شنبه چاپ شویم. ما آخر هفتهای هستیم و خیالمان راحت است، ولی شما باور نکنید!
اصلا همه عمرمان این ترس از شنبه و نداشتن جرأت شروع را با خودمان حمل کردیم تا رسیدیم به اینجا! اینجا کجاست؟ اینجا نزدیکیهای کنکور است، اینجا آخرهای ترم دانشگاه است، اینجا نزدیک تحویل پروژه است، اینجا هزار تا کار مانده بر زمین داریم، اینجا ما وسط یک سری کار هستیم، یک سری ایده و یک راه دراز، اینجا ذهنی پرشور و سری پر کار و جسمی تنبل داریم. شاید قضیه همین تنبلی باشد، تنبلی به وسعت هزاران سال، به اندازه عمر بشر. میدانید من فکر میکنم اگر تبلی آدمها کمتر بود و بیشتر اهل عمل بودند، شاید خیلی زودتر از اینها آتش کشف میشد، چرخ اختراع میشد، شاید خواهران رایت، زودتر از برادرانشان هواپیما را میساختند (و لابد به جای جعبه سیاه، جعبه صورتی برایش تعبیه میکردند!) شاید عصر تکنولوژی زودتر شروع میشد، شاید دوای خیلی از دردهای بی درمان و بیماریهای سخت خیلی قبلتر از اینها اختراع میشد و خیلی اتفاقات دیگر. شاید اگر آدمها اهل عمل بودند، دنیا با بحران اقتصادی مواجه نمیشد و اگر میشد، سریعتر از آن خارج میشد. شاید اگر ما زودتر دست به کار میشدیم دنیا جای قشنگتری برای زندگی بود. جایی خواندم که «وقتی کریستف کلمب، از سفر معروف و پرماجرایش برگشت، ملکه اسپانیا به افتخارش مهمانی مفصلی ترتیب داد. درباریان که سر میز ناهار حاضر بودند با تمسخر گفتند: کاری که تو کردهای هیچ کار مهمی نیست. ما نیز همه میدانستیم که زمین گرد است و از هر سویی بروی و به رفتن ادامه دهی، از آن سوی دیگرش برمیگردی»
ملکه اسپانیا جواب این تحقیر درباریان را از کریستف کلمب خواست، کریستف تخم مرغی را از سر میز برداشت و به شخص کناری خود داد و گفت: این را بر قاعده بنشان ..!
او نتوانست.
تخم مرغ دست به دست مجلس را دور زد و از راست ایستادن و بر قاعده نشستن اِبا کرد.
گفتند: تو خودت اگر میتوانی این کار را بکن!
کریستف ته تخممرغ را بر سطح میز کوبید، تهِ آن شکست و تخم مرغ به حالت ایستاده ایستاد.
همگی زدند زیر خنده که ما هم این را میدانستیم.
گفت: آری شاید میدانستید اما انجام ندادید، من میدانستم و عمل کردم.»
و این همان عمل کردن معروفی است که تا جرات و شهامتش را نداشته باشی، دانستنش فایدهای ندارد، چون تا عمل نکنی به نتیجهاش دست پیدا نمیکنی. جیم که قرار نیست هیچ وقت شنبه چاپ شود ولی همانطور که گفتم شما باور نکنید، چون همین جیمیها هم کارهایشان را هر هفته از صبح علیالطلوع شنبه شروع میکنند تا جیم پنجشنببه دست شما باشد. شما هم شروع کنید.

اَی خِدا، باز هم پایتخت!؟

دونده هزارتو در خط پایان

دیالوگ ها از زبان سازها

همه چی آرومه، ما چقدر خوشحالیم!

هوای بارانی و مزه پرانی!

چیه این پنهون کاری؟

طرح ساماندهی لوازم تحریر

حقوق متقابل جامعه و بوهای ما!

تقصیر آنها نیست که ما میمیریم!

هنوز امیدی هست

شوش مولوی راهآهن یا در سوگ تهرانی شدن

خاطرهنویسی نوین با «دایرا»

جارچی 532

پلاستیکت تو حلقم!

مینی 532

پسر پدرِ شجاع

جشنواره گلهای «ساشا ایلیچی» در روسیه

ورود به جهان سفید لبنیات

پسر کو ندارد...
