سلام بر جیم خوانان عزیز. اگر خواننده ستون پر و پاقرص آنتن باشید حتما میدانید که یکی دو شماره پیش از جادویِ صندلی مدیر اجرایی جیم نوشتیم و راز بخت واکنی آن را برای همگان بر ملا ساختیم. ولی متاسفانه عده زیادی از دم بخت ماندهها، صحبت ما را جدی نگرفتند و بیتفاوت از کنار این صندلی قدیمی و خسته گذشتند.
تا این که اواخر هفته پیش، درست زمانی که جیم شماره 401 بسته شد و به چاپخانه رفت تا چاپ شود، وقتی همگی خسته و کوفته و درمانده بودند، محمدحسین وکیلی یک لحظه بر روی این صندلی نشست تا خستگیاش را در، کمرش را راست و نفسش را تازه کند!
اما بر خلاف انتظارش درست وقتی به صندلی تکیه داد نفسش بگرفت، بیحالی بر او چیره شد و کمرش به واسطه باری که روی شانههایش احساس میکرد از مهره سوم تا خورد! اول فکر كرد استخوان جناغ سینه مرغی که دیشب هنگام سحر درست تا 30 ثانیه مانده به اذان صبح بلعیده است در گلویش جامانده اما وقتی به افق خیره شد، دانست چیز دیگری در گلویش گیر کرده است. بینوا کم مانده بود که در افق محو شود که با جمله «آقای وکیلی! وکیلم؟» به هوش آمد و طولی نینجامید که خود را در جرگه متاهلان دید و اینچنین به رحمت خداوند نائل شد. روحش شاد و یادش گرامی ...
راستی امشب هر کجا رفتید، جیمنویسان و جیمخوانان را از دعای خیرتان بیبهره نسازید، التماس دعا...
سلام جيمي جون خوبي، تقريبا بعد يک ساله که دارم بهت پیامک ميدم، يادش بخير آخرين بار نوشته بودم زهرا از فرزانگان2 حالا بايد منتظر باشي ببيني مينويسم از شريف يا...
یا از دانشگاه غیر کاربردی – انتفاعی، واحد ملاتآباد تپه!
جیمی گرما اگر مثل سرما، فهم و شعور داشت، درها رو که میبستیم، نمییومد تو خونه، پختیم از گرما! اینجا (مشهد) هوا 5 درجه خنکتر از خورشیده...
اینو هیچ وقت فراموش نکنید که در مشهد، هرگز هوا گرم نمیشود، بلکه در مشهد هوا گرم مِرِه!
جيمي جون الان توي يه مهمونيام و تنها چيزي که از تنهايى درم مياره گوشيام و تنها کسي هم که هست که بهش پيامک بدم تويي!
پس قوربون دستت یه دونه موز یواشکی بنداز این ور بعد افطار بخوریم!
جیم عزیز لطف کن به آقای صبا بگو آنتن رو خجالت نده، یک رنگ بودن در جهان امروزی معنی نداره، محسن سبیل
لطف کرد بهم گفت! خیالت راحت ...

اَی خِدا، باز هم پایتخت!؟

دونده هزارتو در خط پایان

دیالوگ ها از زبان سازها

همه چی آرومه، ما چقدر خوشحالیم!

هوای بارانی و مزه پرانی!

چیه این پنهون کاری؟

جارچی 532

هنوز امیدی هست

تقصیر آنها نیست که ما میمیریم!

طرح ساماندهی لوازم تحریر

حقوق متقابل جامعه و بوهای ما!

خاطرهنویسی نوین با «دایرا»

شوش مولوی راهآهن یا در سوگ تهرانی شدن

پسر پدرِ شجاع

مموری را از دست اینستاگرام و تلگرام نجات دهیم

پلاستیکت تو حلقم!

مینی 532

ورود به جهان سفید لبنیات

وقتی کسب و کار شدنی نیست!
