مستطيلی سبز ولی بدون اسطوره
m_haghkhah
21/03/94
یادداشت کاربران – جام و جنجال
ساعت 10
نسل فوتبالبين اين سالها دو آتيشههاي سكوهاي سنگي امجديه را نميشناسد. فوتبالبينهاي لم داده روي مبل اين سالها يادشان نيست عشقيهايي بودند كه كيلومترها جاده قديم را زير پا ميگذاشتند تا فقط ٢ ساعت سر تمرين قرمزهايي باشند كه عصاره غيرت بودند و تمرينهاي عجيب و گاهي من دراوردي سلطان را ببينند و به خانه برگردند.
نسل خسته اين روزها برايش عجيب است كه زماني كساني بودند كه آسمان را فقط به خاطر آبي بودنش ميخواستند و آزادي را در يك روز وسط هفته به عشق با شخصيتترين ناصر فوتبال ايران لب به لب پر از جمعيت ميكردند.
سكوهاي اين روزها پر از خالي استاديومها و تماشاگراني است كه گاهي انقدر كم هستند كه ميتوان آنها را به راحتي با اشاره انگشت شمرد؛ و همه سردي و بيرونقي اين روزهاي فوتبال ما بخاطر عشق كم مردم به فوتبال نيست، چه بسا كه به لطف رسانههاي رنگارنگ اين روزها توجهها بيش از هميشه به مستطيل سبز است و نه حتي گراني بليط و برگزار شدن بازيها در روزهاي وسط هفته و ساعتهاي نا مناسب علت اين افت تعداد تماشاگران است. آن چيزي كه اين روزها نمك روي زخم فوتبال ما شده، نبود كسي است كه به عشقش، هم بشود راه دور تا ورزشگاه را كوبيد و هم بليطهاي اين روزها گران شده را به جان و دل خريد. مستطيل سبز اين روزها بي اسطوره است.
اسطوره جواد محرمي بياعصابي بود كه وقتي بود كسي حق نگاه چپ كردن به هم تيمياش را نداشت. اسطوره همان علي كريمي رگ غيرت باد كردهاي بود كه با هر سر توپش يك ورزشگاه نيم خيز ميشد و تا او در زمين بود، خيال همه از همه چيز راحت بود. اسطوره فرهاد مجيدي ٣٧ سالهاي بود كه به سلامتي رنگ پيراهنش از همه مثلا جوانهاي هم تيمش بيشتر طول زمين را ميرفت و برميگشت. همينها بودند كه صدهزار نفري را در ميانههاي هفته به حد انفجار ميرساندند و همينها بودند كه نوجوانها با كلي غرور در و ديوار اتاقشان را پر از عكسشان ميكردند.
اما اين روزها فقط خاطرهاي زيبا شدهاند و حسرتي بزرگ در دل ما خاطره بازها. فوتبال اين روزها فوتبال دماغ عمليهاي مو قشنگ عصا قورت دادهاي است كه فقط اداي گذشتگانشان را در ميآورند. فوتبال اين روزها اسطوره ندارد.
محمدرضا ضیاء
اسطورهها در دوران بازیکنیشان، «ستاره» تیمها هستند. قطعاً پرسپولیس و استقلال فعلی ستاره ندارند. بازیکنی که تماشاگر به عشق یکیدوپا زدن و دریبلش، فرارهای برقآسایش یا ضربات ایستگاهی همیشه نفسگیرش به ورزشگاه بیاید. همیشه وقتی سرخآبیها، ستاره داشتند، خوب بودند و نتیجه گرفتند. تعیینکننده خیلی از بازیها و امتیازهای مهم هم موشکها، هلیکوپترها، عقابها و سرطلاییها بودند. اما میشود بدون ستاره بود و تماشاچی داشت. همانطور که تیم بدون ستاره 86-87 افشین قطبی خوب بود، تماشاچی هم داشت و قهرمان شد. مشکل اصلی سرخآبیهای فعلی به نظر من این است که خوب نیستند! خوب نبودنشان هم ماشاءا... دلیل کم ندارد! مردم برای آشتی کردن با سکوها، انتظار ندارند تیمشان مثل رئال و بارسلون باشند! انتظار دارند حداقل در حد یک تیم مدعی لیگ برتر ایران، خوب باشند.

طاقت فرسودگیام هیچ نیست

سوتیهای عجیب

اَی خِدا، باز هم پایتخت!؟

شلنگ آب در پایتخت

پایتخت قلبها

آب بندی سیروس و محسن

کشششششدار و مریض

سندروم سریالسازی فستفودی

همه چی آرومه، ما چقدر خوشحالیم!

دونده هزارتو در خط پایان

فتوچاپ 531

پیشنهادهایی برای کتاببازهای کتاب به دست

عاشق نشدی، طعنه مزن عشاق را!

جارچی 531

تلگجیم 531

اندر احوالات مریدان و حرص دنیا

بخند و بترس

جیم و ناپایداری هوا

در تشریح مختصر رابطه پیچیده خشم با تصمیمهای مهم ما
