
شاید برای شما هم اتفاق افتاده باشد که از کسی دلتان پر باشد و بخواهید حرف دلتان را به او بزنید، اما خیلی از وقتها بی خیال شدهاید و حاضر شدید فشار آن حرف را سالها به دوش بکشید اما به طرف نگویید. شاید هم رفته باشید و خودتان را خالی کرده باشید و البته که یک عالمه بد و بیراه شنیده باشید. همه میدانیم این که آدم بخواهد حرف دلش را بزند کار سختی است، اما به نظر میرسد نزدن حرف دل هم آفتها و معایب خودش را دارد؛ گاهی آدم را تا مرز افسردگی یا مشکلات روانی دیگری میبرد. بنابراین خوب است که حرف دلمان را از راه و روشش بزنیم تا کمترین سوءتفاهم به وجود آید و فاصلهها کم شود، نه زیاد...
اقتصاد ذهنی داشته باشید
همیشه وقتی قرار است حرفی را به کسی بزنیم جدا از این که نیتمان از زدن این حرف چیست، باید آن را در ترازو بگذاریم. با استفاده از این ترازوی ذهنی میسنجیم که مضرات و فواید زدنِ حرفمان چیست؟ در واقع اقتصاد ذهنی این است که قبل از زدن حرف دلمان به خود بگوییم اگر حرفم را بزنم مزایای آن چیست و اگر نزنم چه؟ بعد در مورد مضرات و معایب گفتن یا نگفتن حرفمان به طرف نیز فکر کنیم و حالا بگذاریم در همان ترازوی ذهنی و سبک سنگینش کنیم! شاید از فوایدش این باشد که آخیش! حرف دلم را زدم راحت شدم! شاید مطمئن باشید زدن حرف دلتان نزدیک شدن میآورد و فاصلهها را کم میکند یا اصلا ممکن است بالعکس باشد و مضراتی مثل دور شدن از هم یا فاصله انداختن بین دو نفر دیگر یا خراب شدن یک رابطه رفاقتی یا خانوادگی داشته باشد! پس قبل از هر کاری از اقتصاد ذهنتان استفاده کنید و معایب و مزایای زدن حرف دلتان را بسنجید.
یک فضای گفتگوی درست و حسابی بچینید
الکی که نیست؛ قرار است حرفهای مگوی دلتان را بزنید. مطمئنا نیاز به یک شرایط و موقعیت خوب داريد. آدم حرف دلش را هر جایی و هر زمانی نمیزند که! میگذارد به وقتش. دقیقا همان زمانی که میگویند تنور داغ است باید حرفتان را بزنید تا به دل طرف بچسبد و خوب پخته شود و نتیجهاش بشود نانی داغ و خوشمزه! حالا تنور چه وقتهایی داغ است؟! این یکی دیگر واقعا بستگی به نیتتان دارد... از اینکه میخواهید حرف دلتان را بزنید چه قصدي دارید؟ میخواهید طرف را سر جای خودش بنشانید و صدای جلیز و ولیز طرف را بشنوید و دلتان خنک شود یا میخواهید گلایهای باشد و دلتان خالی شود و کینهای در دلتان جمع نشود و در نتیجه رابطهتان عمیقتر شود و فاصلهها کمتر؟ اگر واقعا نیتتان خیر است، پس دنبال یک موقعیت زیبا و خوب باشید؛ مثلا بعد از مرور یک خاطره شیرین مشترک، بعد از یک دورهمیِ عصرانه و خوب، در پارک وقتی دارید با هم بستنی میخورید، بعد از گوش دادن یک آهنگ مورد علاقه، بعد از دیدن فیلم مورد علاقه هر دویتان و خیلی از موقعیتهای مثبت و خوبِ دیگر که به گفتن حرف دلمان کمک میکند. اما خدا نکند حرف دلتان را زمانی بزنید که خودتان یا فرد مقابل عصبانی هستید، آمادگی شنیدن حرف ندارید، بی حوصلهاید یا ناراحت... تا میتوانید از این زمانها فاصله بگیرید چون نتیجه حرف زدن آن هم از نوع حرف دل زدن دراین زمانها جز کدورت بیشتر، سوءتفاهم بیشتر و نگرانی و دلخوری بیشتر نیست!
هر بار، فقط یک حرف!
یعنی گفتن حرف دلتان از موضوع مذاکرات هستهای ایران هم مهمتر است که میخواهید همه را یک مرتبه و در یک نوبت بگویید؟! کمی سیاست داشته باشید و برای هر موضوع موقعیت مطلوب خودش را پیدا کنید. نگران از دست دادن موقعیتها و فرصتها نباشید. لازم نیست به همه مسائل و موضوعاتی که در دلتان مانده است یک جا اشاره کنید. میتوانید از آن موضوعی که برایتان خیلی مورد اهمیت و مهم است شروع کنید. همانی که دقیقا ذهن شما را درگیر کرده است و روانتان را آشفته و خواب شب را از شما گرفته! دقیقا با همین موضوع باید شروع کنید و کمکم متوجه میشوید که بعضی از حرفها را نیز، اصلا نیازی نیست بگویید و خودش به مرور زمان اثرش را از دست میدهد و کم اهمیت میشود.
خوب حرف بزنید
میدانید کجا حرفتان اثرش را از دست میدهد و خرابکاری کردهاید؟ وقتی که در لفافه و غیر مستقیم میخواهید حرف دلتان را بزنید. اصلا حرفی که در لفافه باشد را نمیتوانیم بگوییم حرفِ دل! حرف دل خوبیاش به این است که صریح و واضح و مشخص است. طوری که هیچ ابهامی برای طرف ایجاد نمیکند و مستقیما منظورتان را میرساند. یک بار حرفتان را بگویید و توضیح اضافه و تکرار مکررات نداشته باشید. حواستان به کلماتی که به زبانتان میآید باشد. بد چیزی است بد زبانی! شاید بخواهید فقط حرف دلتان را بزنید و قصدی نداشته باشید از حرفی که میزنید، حتی نیتتان هم خوب باشد، اما وقتی یاد نداشته باشید از چه کلماتی استفاده کنید، اثرش را از دست میدهد و بیشتر دلخوری میآورد. زبانتان را نرم بچرخانید و فلفلش را کم کنید. از توهین و تحقیر و توبیخ جدا خودداری کنید به جای اینها از این روش استفاده کنید: «روش xyz» یعنی وقتی میخواهید به طرف بفهمانید که از فلان کارش ناراحت شدید، باید بگویید: هنگامي كه در موقعيت X، عمل Y را انجام دادي، احساس Z كردم. مثلا از دیر رسیدن دوستتان سر قرار ناراحت شدید، باید این مدلی بگویید: دیروز که نیم ساعت دیر رسیدی واقعا ناراحت شدم. نه اینکه بگویید: چقدر آدمِ بدقولی هستی تو!
خوب بشنوید
نکند یک وقت حرفتان را که زدید سرتان را بیندازید پایین و راهتان را پیش بگیرید!!! فقط برای گفتن حرفهای خودتان اشتیاق به خرج ندهید، بلکه برای شنیدن حرفهای طرف مقابل هم اشتیاق داشته باشید. همانطور که شما دارید حرف میزنید و دوست دارید طرف سراپا گوش باشد و به شما توجه کند، واکنش نشان بدهد، یک جاهایی تعجب کند، یک جاهایی سکوت، جای دیگر تایید، و حتی در چهرهاش حرکتی از خود نشان بدهد. شک نکنید که او نیز چنین انتظاری از شما دارد و وقتی حرف دل شما اثر دارد که شما نیز حرفهای طرف مقابل را بشنوید!

اَی خِدا، باز هم پایتخت!؟

دونده هزارتو در خط پایان

دیالوگ ها از زبان سازها

همه چی آرومه، ما چقدر خوشحالیم!

هوای بارانی و مزه پرانی!

چیه این پنهون کاری؟

طرح ساماندهی لوازم تحریر

حقوق متقابل جامعه و بوهای ما!

تقصیر آنها نیست که ما میمیریم!

خاطرهنویسی نوین با «دایرا»

هنوز امیدی هست

شوش مولوی راهآهن یا در سوگ تهرانی شدن

جشنواره گلهای «ساشا ایلیچی» در روسیه

جارچی 532

پلاستیکت تو حلقم!

مینی 532

پسر پدرِ شجاع

ورود به جهان سفید لبنیات

پسر کو ندارد...
