
در روزگاری که استفاده از فیس بوک، اینستاگرام، وایبر و به کلی شبکههای مجازی روبه افزایش است و گاها در بین جوانان با دوگانگی جدی بین دنیاي واقعي و مجازی روبهرو میشویم، بالاخره ابوالحسن داوودی کارگردان با سابقه سینماي ایران پس از دوری چند ساله توانست با یک فیلمنامه جذاب از محمدرضا گوهری، بستری برای ارائه این دغدغه جوانان آماده کند. خارج از آن که چه مقدار داوودی در ارائه دنیای جوانانه فیلم توانسته خودش را نزدیک به دنیای واقع کند، پرداخت به یک موضوع اجتماعی روز بهانهای شد تا به سراغ داوودی رفته و کمی در مورد فیلم و سینمای اجتماعی گپ بزنیم.
آقای داوودی پس از دوری چندین ساله، با فیلمی به سینما بازگشتید که حال و هوایی امروزی داشت. چه شد که این داستان را برای کارگردانی انتخاب کردید؟
به هر حال در این چند ساله که در سینمای اجتماعی فعالیت کردم، همیشه سعی ام بر این بوده که داستانی را انتخاب کنم که در مقوله اول برای خودم جذاب باشد. در این 5-4 سال که در سینما فعالیت جدی نداشتم، موضوع ارتباط جوانان با یکدیگر و دنیای مجازی اطرافشان مرا درگیر خودش کرد. در این چند سال گذشته در رفتار جوانان و ارتباطشان انقلابی صورت گرفته است. این تحولات باعث شد داستان «رخ دیوانه» برایم جذاب شود.
من یکجا از قول شما خواندم که طرح اولیه فیلمنامه مربوط به سالهای گذشته است، در طرح قبلی حلقه ارتباطی جوانان فیلم چه بود؟ با توجه به این که آن زمان بحث فیسبوک آنچنان داغ نبوده احتمالا...
فیلمنامه از ابتدا مربوط به محمدرضا گوهری بود. 8-7 سال پیش چند داستان را مطالعه کردم و با توجه به این که خودم طرحی در مورد ارتباط جوانان با یکدیگر داشتم این داستان برایم جذاب شد. آن زمان تنها قشر خاصی از جوانان درگیر فضاي مجازی بودند ولی به دلیل وقفهای که به هر دلیل در ساخت فیلم ایجاد شد، وقتی بعد از 5 سال با محمدرضا گوهری به سراغ فیلمنامه رفتیم، فهمیدیم آنقدر تغییرات در جوانان ایجاد شده است که مجبوریم به طور کامل فیلمنامه را بازنویسی کنیم.
فرار از خانه، مهاجرت، تجاوز و ... تعاریفی است که در گذشته نیز توسط فیلمسازهای دیگر در مورد نسل جوان امروزی ارائه شده است، به نظر میرسد «رخ دیوانه» نتوانسته شکل و شمایل جدیدی از دغدغههای نسل جوان امروزی ارائه دهد.
به نظر من سینما دانشگاه نیست که بخواهد به ما تعریف ارائه دهد. سینما در وهله اول یک ابزار سرگرمی است که در کنار آن قرار است مخاطب را به فکر فرو ببرد. در مقوله سینماي اجتماعی باید سینما در یک سری موضوعات شاخکهای مخاطبش را تیزتر کند. قرار نیست که ما قضاوت کنیم، دستور العمل یا حتی راهحل ارائه بدهیم.
بگذارید سوالم را کلیتر مطرح کنم، چه میزان به این موضوع اعتقاد دارید که فیلمساز باید از جامعه خودش و مسائل اجتماعی، سیاسی و فرهنگی اطرافش تاثیر بگیرد؟
فیلمساز اول از همه با یک درام روبهرو است. شما وقتی یک موضوع اجتماعی را انتخاب میکنید اول از همه باید برای تماشاچی جذاب باشد تا در سینما بنشیند و از پولی که داده راضی باشد. اما این که فیلمساز در روایت قصه چه میزان میتواند از مناسبتهای روز، جریانهای اجتماعی، بیعدالتیها و ... تاثیر بگیرد به هنر فیلمساز ارتباط دارد. تمام این مراحل برای من مهم هستند. زبان فیلمم که بتوانم تماشاچی را راضی از سینما خارج کنم برایم مهم است. در کنار این پرداخت به مسائل روز که بتوانم مخاطب را با آن درگیر کنم هم برایم مهم است تا بتوانم شاخکهایش را به یک سری موضوعات اجتماعی تیزتر کنم.
در این چند ساله چه مقدار این اتفاق در سینماي ایران تحقق یافته؟ مثلا همین موضوع شبکههای اجتماعی کمی دیر وارد قصه فیلمسازان ما نشده است؟
نمیتوانم بگويم که سینما عقب است یا نه ولی شاید اینطور میتوان گفت که مناسبتهای جوانانهای که خیلی از آنها برای نسل من نیز درک نشده است، نتوانسته جای خودش را در سینماي ما پیدا کند. البته یک جاهایی باید خود همین نسل آستین بالا بزند و فیلمهای خودشان را بسازند ولی مهمترین مسئلهای که وجود دارد این است که نسل من نباید دنیا و قضاوتش را وارد دنیای جوانان امروزی کند. باید تمام واقعیتها را چه خوب و چه بد به زبان سینما بیان کنیم، فقط همین.
آقای داوودی کلا خیلی با موضوع آموزش و ارائه راه و روش در سینما موافق نیستید؟
نه راستش را بخواهید همانطور که گفتم به نظرم سینما اول از همه برای سرگرمی است و در کنار سرگرمی میتواند حرفهایی هم برای گفتن داشته باشد، نه اینکه بخواهد دانشگاه شود و آموزش دهد. البته این را اضافه کنم که باید فیلمها تاثیرگذار باشند و تاثیر اجتماعی خودشان را بر مخاطبان داشته باشند. خودم هم سعی میکنم در تمام فیلمهای اجتماعی که میسازم این اصول را رعایت کنم.
یک انتقاد، این که راوی در فیلم شما حقیقت را برای مخاطب تعریف نمیکند کمی آزاردهنده به نظر میرسد. شاید با این معادله ساخت فیلم معمایی به کمک یک نریتور دروغگو کار سختی نباشد.
اصلا با این موضوع که برای اتفاقات پیش شرط بگذاریم موافق نیستم. این که براساس قوانین از پیش تعیین شده در مورد اجزاي فیلم قضاوت کنیم کمی کهنه شده است. چرا بایــد همیشه راوی فیلم راستـــگو باشـــد؟ دیگر روابط ما خیـلی منطـــق ارسطـویی را پیـــــروی نمیکند که زنجیروار به هم متصل باشد.
به عنوان سوال آخر آقای داوودی چرا فیلم، تلخ تمام میشود؟
قبول ندارم که فیلم تلخ تمام میشود. حتی ما نمیدانیم که داستان پیروز حقیقت دارد یا نه. جمله آخر پیروز هم همین است، میگوید دروغهای من، صحنه انتهایی، طنز سیاه فیلم است.

طاقت فرسودگیام هیچ نیست

اَی خِدا، باز هم پایتخت!؟

آب بندی سیروس و محسن

سوتیهای عجیب

شلنگ آب در پایتخت

پایتخت قلبها

کشششششدار و مریض

همه چی آرومه، ما چقدر خوشحالیم!

سندروم سریالسازی فستفودی

دونده هزارتو در خط پایان

فتوچاپ 531

پیشنهادهایی برای کتاببازهای کتاب به دست

عاشق نشدی، طعنه مزن عشاق را!

جارچی 531

دیالوگ ها از زبان سازها

چیه این پنهون کاری؟

حقوق متقابل جامعه و بوهای ما!

تلگجیم 531

اندر احوالات مریدان و حرص دنیا
