
هرچند خودش اصرار دارد که فقط بازیگر نقشهای کمدی نیست، اما نمیتوان کتمان کرد که جواد عزتی با نقشهای کمدی که در این چندساله بازی کرده توانسته خودش را مطرح کند. حالا وقتی این بازیگر بشود نقش اول فیلمی که قهرمان قصهاش یک روحانی است و عوامل اصلی فیلم کمدی ساز نیستند، ماجرا جالب میشود. حضور جواد عزتی و دیگر عوامل «فرشتهها با هم میآیند» در مشهد برای اکران فیلم، فرصتی شد تا با او درباره این فیلم و کارنامهاش گپی بزنیم که از نظر می گذرانید:
کار حرفهای خود را در عرصه بازیگری با چه فیلمی شروع کردید و از کی فهمیدید که یک بازیگر طنز هستید؟
اولین فیلمم سال 79 بود، یک سریال به نام «قصههای شبانه» کار سعید آقاخانی، تقریباً با کمدی شروع کردم، بعد از قصههای شبانه، «من یک مستاجرم» را سال 81 و بعدش هم «کمربندها را ببندید» کارهای کمدی بود. ولی همیشه یکی در میان بازی کردم، یک فیلم کمدی یک فیلم جدی.
چه شد پیشنهاد آقای محمدی برای بازی در نقش یک روحانی را قبول کردید؟
خب من سابقه همکاری با آقای محمدی را در «طلا و مس» داشتم و چون تجربه خوبی بود بدم نمیآمد با تیم ایشان دوباره کار کنم. وقتی رفتم دفتر آقای محمدی، هنوز فیلمنامه در حد طرح پیش رفته بود ولی به دلیل اعتمادی که به ایشان داشتم کار را قبول کردم.
هنگام قبول کردن نقش ترسی از باورپذیر نشدن نقش توسط مردم را نداشتید؟ بالاخره شما بین مخاطبان به عنوان بازیگر کمدی شناخته میشوید!
اولاً من بار سوم بود که نقش روحانی را بازی میکردم ثانیاً همانطور که گفتم من همیشه یکی در میان کار جدی و کمدی انجام دادم؛ برای نمونه همین امسال 4 فیلم در جشنواره فجر داشتم که هیچ کدام کار کمدی نبود.
شرط خاصی برای بازیگر زن رو به رویتان نداشتید؟
بازیگر طرف مقابل که مشخص نشده بود و من هیچ شرطی نداشتم، به نظرم کارگردان برای این انتخاب میشود که همه چیز در فیلم از ذهن او عبور کند و سر و شکل بگیرد تا اثر منسجم باشد، پس بازیگر نباید به جای کارگردان تصمیم بگیرد.
عدهای اعتقاد داشتند در بعضی سکانسها شان لباس روحانیت پایین آمده، مثل صحنه دویدن شما در خیابان با لباس روحانیت یا درگیری فیزیکیتان با طلبه دیگر.
ما قبل از این که به روحانی بودن این آدم نگاه کنیم به انسان بودن او توجه میکردیم و برایمان مهم بود که او انسان خوبی است، حالا میتوانست شغلش دکتر یا مهندس باشد. جایگاه اجتماعی یک نقش هیچ وقت نباید تاثیری روی کار بازیگر بگذارد. پس قبل از این كه بگوییم این فرد یک روحانی است، باید او را به عنوان یک آدم خوش اخلاق و شوخ طبع که با خانوادهاش رفتار خوبی دارد بشناسیم.
پس معتقدید نباید در سینما نگاه تیپیکال به روحانیت داشته باشیم...
بله، مثلا 10 سال پیش، همه روحانیها در فیلمها یک جور خاصی صحبت میکردند، انگار که داشتند سخنرانی میکردند؛ درحالی که این طور نیست و آنها هم زندگی عادی خودشان را دارند.
به نظرم همین تغییر نگرش به نقش روحانیت، نقش آنها را در سینما باور پذیرتر کرده است...
بله این یک واقعیت است، خودم با دوستان طلبه که صحبت میکردم، میگفتند که زندگی ما همین جوری است. تازه ما روحانیهایی داریم که هندزفری داخل گوششان میگذارند و سخنرانی گوش میدهند ولی ما سمت این مدل نرفتیم. در آن صحنههایی که شما میگویید من قصد شوخی نداشتم. مثلاً وقتی در خیابان میدویدم فقط سعی میکردم عبا را جمع کنم که زیر پاهایم نرود.
برای نزدیک شدن به نقش روحانی چه کردید؟
خب ما سر فیلم «طلا و مس» خیلی تحقیق کردیم. حتی با بهروز شعیبی چند روزی در قم ماندیم و مهمان حجره طلبهها بودیم و سر کلاسشان میرفتیم.
نگران نبودید که فیلم شبیه طلا و مس بشود؟
من که نگران نبودم چون این فیلم اصلاً یک فیلم دیگر بود، ضمن آن که «طلا و مس» آن قدر بازخورد خوبی داشت که اگر آن یادآوری میشد اشکالی نداشت و به نظر من اگر کارگردان نمیخواست طلا ومس تداعی بشود اصلا من را برای این نقش انتخاب نمیکرد.
با توجه به حضور 3 قلوها، سکانسی از فیلم بود که تعدد برداشت شما را اذیت کند؟
با بچهها سکانس سخت زیاد داشتیم؛ یا گریه میکردند یا میخندیدند، مثلا سکانسی داشتیم که بچهها باید گریه میکردند ولی گریه نمیکردند و ما یک جور باید بازی میکردیم که انگار بچهها گریه میکنند تا بعد روی آن صدا بگذارند.
و در آخر، به نظر شما چرا فیلم به دل مخاطبان مینشیند؟
امیدوارم اینطور باشد. دلیلش این است که مخاطب بعد از فیلم حال خوبی دارد. شما آخر فیلم نه مات و بی جواب هستید و نه مثل نوشابههای انرژی زا، انرژی اضافی گرفتهاید که آخر فیلم یک دفعه فیتیلهاش را بکشیم پایین.

طاقت فرسودگیام هیچ نیست

سوتیهای عجیب

پایتخت قلبها

شلنگ آب در پایتخت

کشششششدار و مریض

آب بندی سیروس و محسن

سندروم سریالسازی فستفودی

فتوچاپ 531

عاشق نشدی، طعنه مزن عشاق را!

همه چی آرومه، ما چقدر خوشحالیم!

جارچی 531

پیشنهادهایی برای کتاببازهای کتاب به دست

تلگجیم 531

بخند و بترس

جیم و ناپایداری هوا

سبک زندگی تلویزیونی

در تشریح مختصر رابطه پیچیده خشم با تصمیمهای مهم ما

اَی خِدا، باز هم پایتخت!؟

دونده هزارتو در خط پایان
