در فضای مجازی فاصله بیمعنا میشود، یعنی هیچ فرقی ندارد که مخاطب صحبتهایت کنارت نشسته باشد یا درست آن سوی کره زمین. همین موضوع باعث میشود که ارتباط در این دنیای مجازی راحتتر و از نظر کمی بیشتر شود، افزایش ارتباط باعث میشود تا افراد برای گسترش تفکر خودشان عرصه بیشتری برای کار داشته باشند و به راحتی میتوان این موضوع را هم در این فضا مشاهده کرد.
«رادیومون» یک رادیوی اینترنتی است که با تولید نماهنگهاي صوتی در موضوع سبک زندگی توسط دو جوان خوش ذوق که یکی در تهران و دیگری در مشهد زندگی میکند برای نسل جوان ایجاد شده است. این دو جوان بیشتر وقت، انرژی و حتی بودجه مالی خود را برای پیش برد سایت خود میگذارند که خوشبختانه با استقبال فراوانی هم مواجه شده است.
در گزارش این هفته جیم میتوانید گفتوگوی دوستانه و صمیمی ما با بروبچ این رسانه اینترنتی را بخوانید.
آقای زکریایی، به نظر شما علی زکریایی کیه؟
علی زکریایی مثل بقیه آدمها انسانه و تهران به دنیا اومدهولی الان در مشهده، بعد از 30 سال عمر مفید، مجموعه مدارک دانشگاهی نسبتا ناقصی داره. از کامپیوتر بگیر تا مدیریت امور اداری و 3-2 تا رشته دیگه... توی رادیومون، علاوه بر ضبط صدا وگاهی نوشتن متنهای رادیومون، کار تدوین و میکس صدا رو هم به عهده داره.
میگن حسین توکلی تهران زندگی میکنه؛ پس چطور شما با هم آشنا شدین؛ اصلاً چهجور آدمیه؟
حسین توکلی 9 سال از من کوچیکتره. مدیریت دولتی میخونه تو دانشگاه و بالا شهر تهران هم میشینه. خیلی با کلاسه، با معرفته، رکه، با نمکه، قیافش جدی، اهل شعره، شعر هم میگه، نوشتههاش فوقالعاده شیرینه و اصلا واسه همین با هم رفیق شدیم! اون وبلاگ سدر و کافور رو داشت و من وبلاگ دلنگون که یک روز پیشنهاد كردم بیایم و با هم بنویسیم و اونم قبول کرد و شروع کردیم با هم توی وبلاگ من که حال شده بود وبلاگ ما به نوشتن.
حالا چرا رادیومون؟
از سال 1379 من به صورت پراکنده کار صدا میکردم! توی رادیوهای شخصی و خونگی با این کیتهای پخش اف ام اگه یادتون بیاد، برا خودم رادیو میساختم و خودم کلی کیف میکردم! یک خانومی به نام نگین تو یکی از این جامعههای مجازی که انگاری قراره فیلترش رو هم بردارن یه رادیو شخصی زده بود و اسمشو گذاشته بود رادیو نیگنز و حسین توی اون جامعه مجازی با ايشون آشنا شده بود و برای اون رادیو چند خط شعر هم خونده بود! بعد که حسین موضوع رو به من گفت و صدای خیلی قشنگ خودشم برام پخش کرد، فکر این رادیوی اینترنتی افتاد تو کلمون، پیشنهاد تاسیس یه رادیو با موضوع سبک زندگی اسلامی رو با هم بررسی کردیم و در عرض یه هفته سند چشم انداز یکساله رو نوشتیم و هفته بعد برنامه اول رو نوشتیم و هفته بعدترش برنامه رفت روی وبلاگی به نام رادیومون. به این دلیل هم اسمشو گذاشتیم رادیومون که هر چی اسم انتخاب میکردیم یا قشنگ نبود یا تکراری بود و یا هم... . خب یک بار حسین گفت اسمشو بگذاریم رادیوم، منم گفتم چرا رادیوم؟ گفت چون رادیوی منه دیگه ! منم که خیلی بهم برخورده بود گفتم عه! ما دو نفریما! اصلا اسشمو میگذاریم رادیومون! پیشنهاد عالیه من و زیاد بودن زورم سبب شد که اسم رادیومون رادیومون بشه!
چند ساله که شروع کردین؟
دقیقش 12 شهریور 92 بود که رادیومون رو شروع کردیم، اولش منو حسین بودیم، بعدش خانم خودم و دخترای خواهرم و خواهرم هم اضافه شدن و بعد خانم طوسیان و همین طور کمکم به تعدادمان اضافه شد.
موضوع این رادیو مجازیتون چیه؟
ما تو این رادیو در مورد سبک زندگی به معنای روشهای خوب زندگی کردن با زبانی اغلب طنز صحبت میکنیم و تا بتونیم هم به روشهای بدش تیکه میندازیم هموجور!
جریان این جایزهای که برنده شدین و عکسشو تو سایتتون گذاشتین چیه؟
اون زمان تازه ما کارمون رو شروع کرده بودیم و هنوز فقط 6 تا برنامه ضبط کرده بودیم که اتفاقاً اولین جشنواره رسانههای دیجیتال میخواست تو مشهد برگزار بشه؛ ما هم فقط و فقط الکی و برای مسخره بازی اسم نوشتیم برای اون جشنواره، چند وقت گذشت که به ما زنگ زدن و گفتن آقا شما اول شدین؛ اصلاً باورمون نمیشد ولی وقتی کارهای رقبامون رو گوش دادیم دیدیم کارمون خیلی درسته! هندونهها رو اگه از دستم بگیرین متشکر میشم الانه که بیفتن!
دوست دارم سایت رادیومون رو به موسسه فرهنگی- هنری رادیومون تبدیل کنيم
خب؛ حالا نوبت شماست خانم طوسیان! شما از کی با این گروه آشنا شدین؟
من از برنامه هفتم به بعد به طور رسمی وارد این گروه شدم. خواهر یکی از همکلاسیهای دانشگاه من یکی از مخاطبان وبلاگ دلنگون آقای زکریایی بود. یه سال با همون خواهر همکلاسیه دانشگاهم رفته بودیم نمایشگاه کتاب تهران، رفتیم غرفه رادیومون و صحبت کردیم و اول آقای زکریایی این کار رو به ايشون پیشنهاد کردن ولی گفت نمیتونه از عهدهاش بربیاد و به جای خودش منو پیشنهاد كرد. من از قبل با این سایت آشنایی داشتم و پیشنهاد رو پذیرفتم. برای برنامه هفتم بود که آقای زکریایی زنگ زدن و از من خواستن که چند تا قطعه رو اجرا کنم براشون بفرستم؛ منم با گوشی خودم ضبط کردم و براشون فرستادم و این شد شروع همکاریه من با رادیومون.
از رادیومون چقدر حقوق میگیرین؟
از رادیومون؟! حقوق؟! من تازه پول هم میدهم!! من زبان تدریس میکنم و از این طریق درآمد دارم و هر وقت حقوق میگیرم یک مقداری هم برای خرجهای رادیومون میدهم. همون اول آقای زکریایی به من گفتن این کار یه کار دلیه و هیچ منبع مالی یا اسپانسری هم نداره و بالطبع توقع حقوق هم نباید داشته باشین و من هم به خاطر علاقم قبول کردم.
آقای زکریایی این سایت هیچ پشتیبانی مالی نداره؛ پس چطور میگردونینش؟
خب من و حسین کارهای دیگهای هم در کنار رادیومون انجام میدهیم که از طریق اون کارها پول در میآوریم، هر ماه هم مقداری از آن را برای کارهای رادیومون کنار میگذاریم، مثلاً چند وقت پیش بود که با حسین یک کار مشترک برای یک جایی انجام دادیم و نفری 400 تومن هم پول گرفتیم ولی من فقط به حسین 300 تومن دادم و نفری 100 تومان را برای سایت گذاشتیم.
جریان این زیارت هر هفته چیه؟
سایت ما از خیلی شهرهای دیگه مخاطب داره، منم دیدم که مشهدم هر هفته که میرم حرم، رسم معرفت اینه که برای اونا هم دعا کنم.
تمام کارهای سایت رو تو همین جای به این کوچیکی انجام میدین؟
اینجایی که شما اومدین بهشته! ما تازه اینجا رو با هزار زحمت و دردسر اجاره کردیم، قبل از اینجا، تو یکی از اتاقهای خونمون کار رو ضبط میکردیم، اونجا رو هم مثل همین اتاق ضبط درست کرده بودم، تمام دیوارها یک لایه آکاستیو و روش رو تماماً با شونههای تخم مرغ پوشوندم که نه صدا بیرون بره و نه داخل بیاد ولی بهدلیل افزایش کارهام و زیاد شدن رفتوآمدها مجبور شدیم یه جا رو اجاره کنیم، الان هم تمام مساحتی که اجاره کردهایم به 20 متر هم نمیرسد.
حرف آخرتون، آخر رادیومون قراره به کجا برسه؟
من به امید خدا دوست دارم در آینده سایت رادیومون رو به موسسه فرهنگی هنری رادیومون تبدیل کنيم، از کلاسهای حضوری برای مخاطبان و استفاده از اساتید مطرح و به قول معروف اینکاره گرفته تا برگزاری کارگاههای زندگی و اردو و هزارتا کار دیگه!

طاقت فرسودگیام هیچ نیست

سوتیهای عجیب

پایتخت قلبها

شلنگ آب در پایتخت

کشششششدار و مریض

آب بندی سیروس و محسن

سندروم سریالسازی فستفودی

همه چی آرومه، ما چقدر خوشحالیم!

فتوچاپ 531

عاشق نشدی، طعنه مزن عشاق را!

جارچی 531

پیشنهادهایی برای کتاببازهای کتاب به دست

تلگجیم 531

بخند و بترس

جیم و ناپایداری هوا

سبک زندگی تلویزیونی

در تشریح مختصر رابطه پیچیده خشم با تصمیمهای مهم ما

اَی خِدا، باز هم پایتخت!؟

دونده هزارتو در خط پایان
