فيلمي بود که چند وقت قبل، کلي سر و صدا به پا کرده بود و اسمش بود «سرآغاز» inception که ما آن را در تعطيلات نوروز در بين فيلمهاي تلويزيون ديديم، با اسم «تلقين». البته خودمان قبلترش اين فيلم را از سيدي فروشي جلوي پارک خريده بوديم که معلوم شد يک نفر از روي پرده فيلمش را گرفته و زيرنويسش هم که دائم جا ميماند، ولي چون دلمان به حال سيدي فروش محترم سوخت و گفتيم لااقل پولي که از ما گرفته حلالش باشد، فيلم را تا آخرش نگاه کرديم، بعد که متوجه شديم ميشود با کيفيت بالايش را از اينترنت دانلود کرد دوباره نشستيم و فيلم را ديديم، اين بار با زيرنويس درست و حسابي و کيفيت آينه! اما تلويزيون در تعطيلات نوروزي همان نسخه آقاي سيدي فروش را دوبله کرده بود و نشان داد ولي به هر حال بهخاطر اينکه زحمات دوبلورها به هدر نرود باز هم فيلم را ديديم! بعدش هم نوبت سريالهاي ويژه نوروز خودمان بود که بهجز يکيدوتايش بقيه حتي خصوصيتهاي يک فيلم معمولي را نداشتند، چه برسد به يک فيلم مناسبتي، آنهم مناسبتي مثل نوروز، کلاه قرمزي اما توي اين شرايط دل بيشتر بچهها و بزرگترهاي فيلمبين را به دست آورد، اين وسط سيروسمقدم هم آنقدر فيلم ساخت که بالاخره موفق شد با 2، 3 تا بازيگر اساسي حسابي بترکاند. ما در تعطيلات نوروزي علاوه بر خالهبازي و ديدار اقوام و فاميل و خوردن همه آجيلها و شيرينيهاي موجود در خانواده، با توجه به اين که در ايام تعطيلات روزنامهها و مجلات محترم و محترمه تعطيل هستند و خبري از آنها نيست و انگار اصلا هيچ خبري در کشور اتفاق نميافتد و نبايد بيفتد، ما هم همه ويژهنامههاي نوروزي روزنامهها و مجلات را که قبل از تعطيلات خريده بوديم، يکي پس از ديگري مطالعه کرديم و سرانه مطالعه را بالا نگه داشتيم و به جامعه مطبوعات هم احترام گذاشتيم.
در پايان از قويترين مردان ايران که هر سال زحمت ميکشند و با فشار فراوان و يک عالمه زور، انواع و اقسام وزنهها را جابهجا ميکنند و حتي امسال يک يخچال بزرگ را هم جابهجا کردند! و ساعات شاد و مفرح و پر فشاري را براي ما فراهم آوردند و از عموهاي جديد فيتيله و از مردم محترم شهرهاي مختلف که به صداوسيما اعتراض نکردند و نگفتند چرا لهجه ما را در فيلمهاي تلويزيوني بد نشان دادند و از ماهي قرمزي که امسال تا روز 13 فروردين دوام آورد و تنگ را خالي نگذاشت و همينطور از خانواده محترم رجبي تشکر ميکنيم.

اَی خِدا، باز هم پایتخت!؟

دونده هزارتو در خط پایان

دیالوگ ها از زبان سازها

همه چی آرومه، ما چقدر خوشحالیم!

هوای بارانی و مزه پرانی!

چیه این پنهون کاری؟

طرح ساماندهی لوازم تحریر

حقوق متقابل جامعه و بوهای ما!

تقصیر آنها نیست که ما میمیریم!

خاطرهنویسی نوین با «دایرا»

هنوز امیدی هست

شوش مولوی راهآهن یا در سوگ تهرانی شدن

جشنواره گلهای «ساشا ایلیچی» در روسیه

جارچی 532

پلاستیکت تو حلقم!

مینی 532

پسر پدرِ شجاع

ورود به جهان سفید لبنیات

پسر کو ندارد...
