
5 سالی میشود که مشهدیها عادت کردهاند تا چند روزی مانده به سال جدید، غافلگیر شوند. غافلگیری هم از حاشیه خیابانها و میدانهای شهر آغاز میشود، جایی که هنرمندان مشهدی، هنرهای حجمیشان را به رُخ هم میکشند. طرح «استقبال از بهار» در حالی وارد ششمین سال اجرای خود میشود که خیلیها چشم میکشند تا ببینند امسال چهره شهر با چه نمادهایی تزئین خواهد شد؟ در این روزهای مانده به اجرای طرح استقبال از بهار به یاد نمادهای نوروزی سالهای قبل افتادیم و از مسئولان و هنرمندانی که در این سالها به نوعی در اجرای این طرح مشارکت داشتهاند، پرسیدیم حال نمادهای سالهای قبل چطور است؟ آن خرگوشهای سفید و قهوهای چاق و چله یا آن دوچرخه عظیم الجثه نوروز 90 که پای هیچ کسی به رکابش نمیرسید یا اصلا آن دخترکان شیرازی که پای پلههای حافظیه نشسته بودند و مسافران نوروزی صورتشان را جای چهره نداشته آنها میگذاشتند و عکس میگرفتند، راستی این نمادها اکنون کجا هستند؟
روزهای دیگر سال چه میشود؟
در یک عصر تعطیل پارک خورشید، غلغله است از حضور آدمها. نشانی دادهاند که میتوانیم این جا برخی از نمادهای نوروزی سالهای گذشته را پیدا کنیم. آن کتری غول آسا و چوپان نی زن را در مسیر میبینیم اما چون از نورپردازی خبری نیست، شبح آنها بیشتر به چشم میآید.
فرصت را غنیمت میبینیم و سراغ آدمهایی میرویم که در حاشیه این آثار نشسته و چای آتیشی مینوشند. زیراندازشان به قدر نشستن هر چهارنفرشان جا نداشته، بنابراین آقای خانه، بر سنگی تکیه زده است. خودش را محسن رحیمزاده معرفی میکند. فیزیوتراپ است و همراه همسر و دو خواهرزنش برای یک گردش آخر هفته به این پارک آمدهاند. از او در خصوص نمادهای نوروزی میپرسم و اینکه حالا خودش پای یکی از آنها سفره انداخته: جدا اتفاق خوبی برای شهر ماست. خیلی از اعضای خانواده همسرم که کرمانشاهی هستند، از ما در خصوص این آثار میپرسیدند. وی البته یک انتقاد جدی هم دارد: «این آثار خیلی زود از سطح شهر جمع میشود. یعنی مردم آخر اسفند، شاهد یک تغییر چشمگیر در سیمای شهر هستند ولی درنهایت 15 تا 30 روز بعد همه نمادها جمع میشود. خلاصه اینکه پس روزها و ماههای دیگر سال چه؟ آیا فقط دلیل اصلی اجرای این طرح حضور زائران یا فرارسیدن بهار است؟»
کاش هزینهها بر ساخت آثار ماندگار متمرکز شود
زهره ناجیپور دانشجوی ترم دوم کارشناسی ارشد اقتصاد است. او به همراه یک گروه از همکلاسیهایش به پارک خورشید و محوطه بادبادک بازی آن آمده است. او میگوید: سال اولی که این طرح اجرا شد، من مشهد نبودم. از نیمه اسفند به همراه خانوادهام رفته بودیم جنوب و تا پانزدهم فروردین هم همان جا بودیم اما یادم هست از خیلیها تعریف این تحول هنری را شنیدم، به واسطه بعضی تجربهها و طرحهای قبلی مطمئن بودم که این کار دوام و قوام پیدا نمیکند اما اکنون خوشحالم که اشتباه میکردم.
او میافزاید: تنها یک انتقاد به مدیران هنری و هنرمندانی دارم که این کار را به انجام رساندند. کاش از همان اول نگاهشان بلندمدت بود. چه در جذب گردشگر و چه در هزینهکرد برای آثاری که میتوانست ماندگار شود. یعنی به جای بعضی نمادها که با اقبال مردم مواجه نشدند، هزینهها متمرکز تولیداتی میشد که جنبه هنری بیشتری داشت. او میگوید: خیلی از مردم از سرنوشت این آثار بی اطلاعند.
از سرنوشت پروژههایم بیاطلاعم!
آن هایی که 26 اسفند پارسال گذرشان به میدان استقلال افتاده است، از دیدن چرخ خیاطی غول پیکری که دامن بهار زیر سوزنش کوک میخورد، متعجب شدند. این نماد جالب که با عنوان «یادگار مادر بزرگ» شناخته میشد، هنر دست «مهدی توسلی» است. او البته با نماد «چوپان نی زن» که در ورودی پارک ملت جانمایی شده بود، نیز سنگ تمام گذاشت.
خودش میگوید که این دو کارش را یک شب تاریک در پارک خورشید مشهد دیده اما چون نورپردازی نداشته، از میزان سلامت آنها بیاطلاع است. او میگوید: البته من پارسال دو کار دیگر هم داشتم، ماکت خودروهایی که با عنوان «خوش رکاب» در 5 نقطه شهر نصب شده بودد و نماد بادبادکها که از سرنوشت هر دویِ این پروژهها بیاطلاعم.
برای ساختن آثار ماندگار به هزینهای 4برابری نیاز است
توسلی اگرچه که دوست داشته کارهایش، عمری بیشتر از 15 روز ابتدای سال داشته باشند اما تاکید میکند: ساخت اثری که بتواند 10یا 20سال عمر کند، به هزینهای 2 تا 4برابر بیشتر از آنچه ما برای ساختن این کارها صرف کردیم، نیاز دارد.
وی ادامه میدهد: از طرفی طرحهایی هستند که بعد از نصب با استقبال چشمگیری مواجه میشوند و آن موقع است که حسرت میخوریم چرا این کار به عنوان یک نماد ماندگار ساخته نشد اما کار از کار گذشته است.
او از فرصت کم و هزینههای اندک ساخت سخن میگوید و گواه حرفهایش را هم قرارداد 40میلیون تومانی خودش با مدیریت هنری شهرداری عنوان میکند و میگوید: این مبلغ قرارداد ما با شهرداری فقط برای ساخت چرخ خیاطی بود که 70 درصد آن صرف ساخت و نصب کار شد و عملا سود اندکی نصیب گروهی شد که در این کار مشارکت داشتند.
توسلی این نکته را هم یادآور میشود که «ما 4 پروژه را در مدت یک ماه به انجام رساندیم که فرصت بسیار اندکی برای تولید یک محصول هنری با این ابعاد و با این تعداد مخاطب است.»
ترازو به جای چرخ خیاطی!
این هنرمند غافلگیری امسالش را برای همشهریانش، ساخت یک ترازوی 5/5 متری عنوان میکند که نصیب میدان استقلال مشهد خواهد شد؛ «مردم میتوانند در کفههای این ترازو خودشان را وزن کنند و با آن عکس یادگاری بگیرند.»
میخواهم آثارم به دیگر شهرها برود!
نهنگهایی كه جست و خیزكنان خاك حاشیه میدان فجر را میشكافتند تا خودشان را به مقصدی جدید برسانند، سوژه عكس یادگاری بسیاری از مسافران نوروزی بود. این ایده «حسن ملانوروزی» بود از تقویم مغولی كه سال 91 را سال «نهنگ» نام نهاد. او از سرنوشت این اثر این طور میگوید: کوچ نهنگها قرار است در آینده نزدیک در حوالی استخر پارک ملت نصب شود.
ملانوروزی البته یک کار دیگر هم برای نوروز 91 مشهد داشته است؛ «پروانههای اسقاطی که از لوازم دورریختنی ساخته شده بودند و مقابل مراکز تجاری نظیر آلتون و پروما و در مسیر بولوار ملکآباد نصب شده بودند، ساختار مقاومی داشتند که میتوانست آنها را به یک اثر ماندگار برای شهرمان تبدیل کند.»
او از سرنوشت این آثارش بیخبر است اما تاکید میکند: به نظر نمیرسد فعلا سیاست مدیریت هنری شهرداری ساخت آثار ماندگار باشد چرا که هزینه کارهای ماندگار بسیار بیشتر است و از طرفی این تجربه موقت بودن، خلاقیت و تنوع نمادهایی را که برای سیمای نوروزی شهر مشهد تعریف میشوند بیشتر میکند. به گفته او هزینه ساخت نماد «کوچ نهنگ ها» 16میلیون تومان بوده است و اجرای آن دو ماهی زمان برده است. این هنرمند دوست دارد که کارهایش جایی دورتر از مرزهای مشهد بروند. او میگوید: شنیدهام چندتایی را به شهرستانها فرستادهاند اما تشنه این هستم که بدانم مردم آنجا چه استقبالی از این آثار کردهاند. کاش مدیریت هنری ما را هم در جریان سرنوشت این آثار میگذاشت.
نوروز 92 و یک نماد عاشورایی
ملانوروزی عید 92، نمادی را با محوریت شخصیت والای امام حسین(ع) در میدان امام حسین(ع) مشهد رونمایی می کند؛ «این اثر یکی از بزرگترین آثار حجمی شهرمان خواهد بود و بعد از 2 سال کار مداوم، ان شاء ا... به عنوان یک نماد دائم در معرض دید مشهدیها قرار خواهد گرفت.»
جشنوارههای هنری را برای تمام فصول تعریف کنیم
دستهایشان را به نیت دعا بلند کردهاند سمت آسمان. چهرهشان را نمیشود خواند، حتی خط نگاهشان را هم نمیشود دید اما جوانههای سبزی که از رگهای دستشان به نشانه «قربه الی ا...» روییده، حکایت از دعایی دارد که از سویدای دل ریشه میگیرد. اینها همان مردان سفید قامتی هستند که نماد «دعا» در میان نمادهای نوروزی امسال و بهطور عمده در مقابل اماکن مذهبی نصب شده بود. این آثار دستپخت محمدحسین ماموریان است. او میگوید کارهایش سر از پارک خورشید درآوردهاند اما هنوز گذرش آن سمت نیفتاده تا ببیند چه سرنوشتی پیدا کردهاند! وی البته توضیح میدهد که «پیشنهاد کردم امسال همان کارها را با شکلی جدید بهسازی کنیم که این موضوع مورد استقبال شهرداری قرار گرفت اما هنوز خودم فرصت ارائه طرح جدید را برای این کار پیدا نکردهام.» ماموریان البته تاکید دارد که بازه کوتاه نمایش نمادهای نوروزی باعث میشود، تا مردمی که چشمشان در مدت 15 روز عید به دیدن رنگ و هنر خو گرفته؛ احساسشان با جمع شدن نمادها، یتیم شود. او پیشنهاد میکند تا جشنوارههایی از این قبیل در سایر فصلها و با تعاریف متفاوت برگزار شود تا شهر رونق بیشتری بگیرد.
نمادهایی که ناپدید شدند!
از سرنوشت آثار هنری او در نوروزهای قبل میپرسم که این طور پاسخ میدهد: کار سیب و آیینه که به پارک وکیلآباد منتقل شده بود، به واسطه صدمهای که وندالها به آن وارد کردند، غیرقابل استفاده شد اما یکی از آن آثاری که کنجکاو سرنوشتش هستم، نماد «ماهیهای معلق» در ورودی خیابان کلاهدوز بود که به واسطه تغییرات عمرانی در سیمای این خیابان، ناپدید شد.
به اعتقاد این هنرمند،این اثر که بسیار هم مورد استقبال قرار گرفت، میتوانست ماندگار باشد: «عمده آثاری که در این سالها تولید کردم، به واسطه وسواسی که خرجشان کردم؛ میتوانستند ماندگاری بیشتری داشته باشند.»
مخالف دائمی بودن همه نمادها
ماموریان با این وجود معتقد است که نیازی نیست از همه آثار بعد از پایان دوره نمایششان نگهداری شود. او که از قضا امسال داور آثار ارائه شده توسط هنرمندان است، تاکید میکند: برگزاری این چنین جشنوارههای هنری باعث میشود تا هنرمندانی مثل من در کارگاهشان را نبندند و بروند سراغ دهها شغل کاذب دیگر که درآمدی به مراتب بیشتر از اینها دارد. ماموریان از بیان هزینه ساخت آثارش اجتناب میکند و آن را امری «شخصی» توصیف میکند و میگوید: هنرمندان زیادی را سراغ دارم که همه سال بیکار هستند و مترصد فرارسیدن این جشنواره هستند تا اندکی سود کنند. نمیدانم چرا شما مطبوعاتیها دنبال این مبالغ هستید اما سقف و کف قراردادها ناچیز است. فرض کنید 10 تا 40میلیون تومان که سود اندکی از آن نصیب هنرمند میشود. وقتی برای ماموریان توضیح میدهیم که هدف پرسشمان بررسی امکان ماندگاری آثار با وجود هزینه کرد آنان است، عنوان میکند: یک اثر ماندگار با عمر بالا، حداقل به هزینهای 10برابر بیشتر و حدود 2سال کار نیاز دارد. وی در دفاع از کارهای موقت میگوید: هنرجوی من که تنها 20سال دارد، امسال جرات کرد و طرحی برای این جشنواره فرستاد که مورد پذیرش قرار گرفت. اگر این جشنواره نبود، در میان تعاملات هنری هنرمندان پُرمدعایِ کشوری، چه جایی برای این دختر جوان بود؟

اَی خِدا، باز هم پایتخت!؟

دیالوگ ها از زبان سازها

دونده هزارتو در خط پایان

همه چی آرومه، ما چقدر خوشحالیم!

هوای بارانی و مزه پرانی!

چیه این پنهون کاری؟

طرح ساماندهی لوازم تحریر

حقوق متقابل جامعه و بوهای ما!

تقصیر آنها نیست که ما میمیریم!

هنوز امیدی هست

شوش مولوی راهآهن یا در سوگ تهرانی شدن

خاطرهنویسی نوین با «دایرا»

جارچی 532

پلاستیکت تو حلقم!

مینی 532

پسر پدرِ شجاع

جشنواره گلهای «ساشا ایلیچی» در روسیه

ورود به جهان سفید لبنیات

پسر کو ندارد...
