اولش فقط يک خبر بود، يک خبر ناراحت کننده مثل همه خبرهاي ديگر صفحه حوادث، خبر اسيدپاشي يک خواستگار سابق روي صورت دختر مورد علاقهاش! درک اين ماجرا که اين چه دوست داشتني است که به اسيدپاشي ختم ميشود را کنار ميگذاريم چون با هيچ دليلي قابل توضيح نيست، ميرسيم به اتفاقي که براي اين دختر افتاده، صورتش نابود شده و بينايي چشمايش هم. خب با توجه به وجود حکم قصاص در اسلام، قرار بر اين شد که حکم قصاص براي کور کردن چشمهاي مجيد (جوانک اسيدپاش) انجام شود اما اين وسط آدمهاي زيادي بودند که فکر ميکردند قصاص درست نيست و بعضيها هم ميگفتند حقش است و بايد کور شود تا درس عبرتي شود براي سايرين، هر کسي هم عکس قبلي آمنه را در کنار عکس فعلي او ميديد اين احساس به او دست ميداد که مجرم بايد مجازات شود . حکم قرار بود در ارديبهشت ماه اجرا شود که نشد و محسنياژهاي گفت به تعويق افتادن حکم قصاص چشم در ماجراي محکوم پرونده اسيد پاشي آمنه، به دليل فراهم نبودن تمهيدات پزشکي بوده است و توضيح داد: «در قصاص اعضا، چون بيم سرايت صدمه به ساير اعضا ميرود، بايد تمهيدات پزشکي انديشيده شود که در لحظه اجراي اين حکم قطعي، شرايط فراهم نبوده. اين حکم قطعي است و حتما اجرا خواهد شد.»
بالاخره روزي که بايد حکم اجرا ميشد رسيد ولي درست قبل از اجراي حکم، آمنه اعلام کرد که مجيد را بخشيده و از حکم صرف نظر کرده، حتي فکرش هم سخت است، کسي که درد پاشيده شدن اسيد روي صورتش را حس کرده باشد، زيبايي و بينايياش را از دست داده باشد و 18 بار هم زير تيغ جراحي رفته باشد چهطور مي تواند به اين راحتيها ببخشد. اگر کمي به دور و برمان نگاه کنيم ميفهميم که بخشيدن راحت نيست آن هم در همچين موردي! ولي جالب بودن اين ماجرا به اين دليل است که بعد از بخشش آمنه، خيليها ميگفتند که چرا بخشيده، اين کار باعث ميشود جرم بيشتر شود و آدمها بيشتر به اسيدپاشي و انتقامهاي بي منطق فکر کنند و بيشتر عملياش کنند! که البته با توجه به اين که آمارها و بررسيهاي انجام شده نشان داده شدت و تشديد مجازات هرگز باعث جلوگيري از جرم نشده و بازدارنده نبوده است و شايد در کوتاه مدت و آن هم نه در همه موارد اندکي بازدارنده بوده اما در ميانمدت و درازمدت تاثيري نداشته است، پس قضيه يک جورهايي منتفي بود. با اين حال فکر کردن به بخشش توي اين روزها و شب ها بد نيست... به اين که چهقدر آدم ها اهل بخشش هستند؟!

اَی خِدا، باز هم پایتخت!؟

دونده هزارتو در خط پایان

دیالوگ ها از زبان سازها

همه چی آرومه، ما چقدر خوشحالیم!

هوای بارانی و مزه پرانی!

چیه این پنهون کاری؟

طرح ساماندهی لوازم تحریر

حقوق متقابل جامعه و بوهای ما!

تقصیر آنها نیست که ما میمیریم!

خاطرهنویسی نوین با «دایرا»

هنوز امیدی هست

شوش مولوی راهآهن یا در سوگ تهرانی شدن

جشنواره گلهای «ساشا ایلیچی» در روسیه

جارچی 532

پلاستیکت تو حلقم!

مینی 532

پسر پدرِ شجاع

ورود به جهان سفید لبنیات

پسر کو ندارد...
