.jpg)
شهامت، ایثار، بردباری، تسلیم، رضا، وفا، فروتنی، شجاعت و پایداری امواج اقیانوس بیمنتهای حسین است. اگر این قیام چنین درون مایه ارزشمندی از فضایل انسانی را نداشت، این گونه بر پیشانی تاریخ نمیدرخشید. عاشورا این گونه توانست حصار زمان و مکان را درهم شکند و تاریخ را درنوردد.
روضه وداع
ابا عبد الله دو بار براى وداع آمدند. يك بار آمدند، وداع كردند و رفتند. بار دوم به اين ترتيب بود كه ايشان رفتند به طرف شريعه فرات و خودشان را به آن رساندند. در اين هنگام شخصى صدا زد: حسين تو مىخواهى آب بنوشى؛ ريختند به خيام حرمت. ديگر آب نخورد و برگشت. آمد براى بار دوم با اهل بيتش وداع كرد.
چه جملههاى نورانىاى دارد حضرت؛ رو مىكند به آنها كه: اهل بيت من مطمئن باشيد كه بعد از من شما اسير مىشويد ولى كوشش كنيد كه در مدت اسارتتان يك وقت كوچكترين تخلفى از وظيفه شرعىتان نكنيد. مبادا كلمهاى به زبان بياوريد كه از اجر شما بكاهد.
ولى مطمئن باشيد كه اين، پايان كار دشمن است، اين كار، دشمن را از پا در آورد «و اعلموا ان الله منجيكم» بدانيد كه خدا شما را نجات مىدهد و از ذلت حفظ مىكند. اين خيلى حرف است: اهل بيت من شما اسير خواهيد شد ولى حقير و ذليل نخواهيد شد، اسارت شما هم اسارت عزت است.
به همين جهت بود كه وقتى در كوفه مردم به رسم صدقه به اطفال گرسنه اسرا نان مىدادند، زينب نمىگذاشت قبول كنند، اسير بودند ولى هرگز حاضر نشدند خوارى را تحمل كنند.
آخرين وداع
حضرت ابا عبد الله در حملات خودش نقطهاى را در ميدان مركز قرار داده بود. مركز حملاتش آنجا بود. مخصوصا نقطهاى را امام انتخاب كرده بود كه نزديك خيام حرم باشد و از خيام حرم خيلى دور نباشد، به دو منظور. يك منظور اينكه مىدانست كه اينها چقدر نامرد و غير انسانند. اينها همين مقدار حميت ندارند كه لااقل بگويند كه ما با حسين طرف هستيم، پس مزاحم خيمهها نشويم. مىخواست تا جان در بدن دارد، تا اين رگ گردنش مىجنبد، كسى مزاحم خيام حرمش نشود.
حمله مىكرد، از جلو او فرار مىكردند، ولى زياد تعقيب نمىكرد، بر مىگشت مبادا خيام حرمش مورد تعرض قرار بگيرد. ديگر اينكه مىخواست تا زنده است اهل بيتش بدانند كه او زنده است صداى حضرت مىرسيد.
وقتىكه بر مىگشت در آن نقطه مىايستاد، فرياد می زد لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم.
وقتى كه اين فرياد حسين بلند مىشد، اهل بيتسكونتخاطرى پيدا مىكردند، مىگفتند آقا هنوز زنده است. امام به اهل بيت فرموده بود تا من زنده هستم هرگز از خيمهها بيرون نياييد.
صداى آقا را كه مىشنيدند: «لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم»يك اطمينان خاطرى پيدا مىكردند. چون آقا وداع كرده بودند و يك بار يا دو بار ديگر هم بعد از وداع آمده بودند و خبر گرفته بودند، اين بود كه اهل بيت امام هنوز انتظار آمدن امام را داشتند.
اسبهاى عربى براى ميدان جنگ تربيت مىشدند. اسب حيوان تربيتپذيرى است. اينها وقتى كه صاحبشان كشته مىشد، عكس العملهاى خاصى از خودشان نشان مىدادند.
اهل بيت ابا عبد الله در داخل خيمه هستند، همين طور منتظر ببينند كى صداى آقا را مىشنوند يا شايد يك بار ديگر جمال آقا را زيارت مىكنند كه يك وقت صداى همهمه اسب ابا عبد الله بلند شد. آمدند در خيمه، خيال كردند آقا آمدهاند. يك وقت ديدند اين اسب آمده است ولى در حالى كه زين او واژگون است. اينجاست كه اولاد ابا عبد الله، خاندان ابا عبد الله فرياد واحسينا و وامحمدا را بلند كردند، دور اين اسب را گرفتند.
آقا به آنها فرموده بود تا من زنده هستم حق گريه كردن هم نداريد. من كه از دنيا رفتم البته نوحهسرايى كنيد.
مبارزه و شهادت امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام پس از آنكه همه یاران خود را از دست داد، بانوان عصمت پناه را در خیمهاى گرد آورد و آنان را تسلى و دلدارى داد و به صبر و شكیبایى سفارش نمود و با قلبى شكسته از آنان خداحافظى كرد. آن حضرت، فرزندش امام زین العابدین علیه السلام را كه در بیمارى سختى به سر مىبرد، جانشین خویش قرار داد و با او نیز وداع كرد و آماده نبرد با دشمن گردید. امام حسین علیه السلام به تنهایى، ساعاتى چند با دشمن مبارزه كرد و به هر طرف حمله مىكرد گروهى را به هلاكت مىرسانید. هرگاه براى آن حضرت فرصتى به دست مىآمد، به خیمهها بر مىگشت و با حضور خود، كودكان و زنان بىپناه را تسلى مىداد و بار دیگر با آنان خداحافظى مىكرد. شاید مقصود آن حضرت از تردد میان خیمه و میدان نبرد، براى آمادگى بیشتر بازماندگانش براى پذیرش شهادت آن حضرت بود. آن حضرت، زخمهاى فراوانى را در میدان مبارزه متحمل شد، تا آنكه بر اثر كثرت جراحات به زمین افتاد. درآن حال نیز دشمنان رهایش نكرده و با ابزارهاى گوناگون، از جمله تیر، نیزه، شمشیر و سنگ بر بدنش ضرباتى وارد آوردند. سرانجام، آن حضرت تاب و توان از كف داد و بر خاك گرم كربلا بر زمین افتاد و آماده مهمانى خدا گردید. شمر بن ذى الجوشن، با قساوت تمام به سوى بدن خونین آن حضرت رفت، در حالى كه رمقى در بدن شریفش بود، سر مباركش را از قفا جدا كرد و سر بریده را به خولى اصبحى تحویل داد تا به نزد عمر بن سعد منتقل كند.
تاختن اسب بر پیكر شهیدان
عمر بن سعد خطاب به سپاه خود گفت: چه كسانى آمادگى تاختن اسب بر كشتگان را دارند؟ ده نفر از آنان اعلام آمادگى كردند که اسحاق بن حیاة حضرمى ، احبش بن مرثد و اسید بن مالك از آن جمله بودند. این عده پس از نعل بندى اسبان خویش بر پیكر شهیدان كربلا، از جمله اباعبدالله الحسین علیه السلام اسب تاختند و پیكرهاى پر از جراحت و بىسر شهیدان را در هم شكستند. این گروه نابكار وقتى برگشتند، در نزد عبیدالله بن زیاد براى گرفتن جایزه خیانت و جنایت خویش، از كار خود چنین تعریف كردند: ما كسانیم كه بر بدن حسین و یارانش اسب راندیم به حدى كه استخوانهاى سینه آنان را در زیر سم ستوران چون آرد نرم كردیم، عبیدالله بن زیاد اعتنایى به آنها نكرد و دستور داد كه جایزه اندکی به آنها بدهند. این عده پس از قیام مختار بن ابى عبیده ثقفى در سال 66 ه .ق در كوفه به سزاى اعمالشان رسیدند. به دستور مختار دست و پاى آنان را با میخهاى آهنین بر زمین كوبیدند و بر بدنشان آن قدر اسب دوانیدند كه پیش از هلاكت شدنشان اعضا و اجزاى بدنشان از هم جدا شد.
بیا که گریه کنم لحظههای آخر را
بخوان ز چشم ترم حال و روز خواهر را
دلم قرار ندارد بیا که تا دم صبح
بنالم از سر شب روضههای مادر را


وقتی شکوفه آلو مرد

چوب جادویی

فن بیان پدر و مادرها

مادر

و عمری که می گذرد

بیمارستان

مثبت اندیشی / طنز

تضاد

ماجراهای ویلیام هوک، کارآگاه خصوصی/ قسمت اول
