.jpg)
جوانهای این دوره و زمانه بیشترشان به جای اینکه به فکر درس و مشق و زندگی و کار باشند، در فکر مُد و لباس جدید و مدل مو و ریش و سبیل و شلوار پاره و هزار چیز دیگر هستند! البته متاسفانه. مُد؛ یک جورهایی تک تک ماها را تحت سلطه خودش در آورده و خیلیها را مجبور میکند که به دنبالش بروند.
اکثر افراد هم وقت و زندگی و عمرشان را گذاشتند تا بفهمند جدیدترین مُد چیست، تا آنطوری باشند. حالا باز اگر چیزهای خوب و مفید مُد شوند خوب است، ولی نه شلوار پاره و موی برق گرفته و اینطور چیزها. به خدا بعضی از این جوانها را میبینی، به قول پدربزرگم؛ بعضی از این جوانهای به قول خودشان خفن و اسمی، فقط میخ طویله گیر نمیآورند تا به خودشان وصل کنند، وگرنه شتر با بارش در لباسهایشان گم میشود.
شلوار پاره هم که معلوم نیست چه تفسیری دارد. شلوار را میبینی؛ نصف زانویش پاره، کنار جیباش پاره، نمیدونم چی بگویم.
یعنی واقعا بعضیها را میبینی، خجالت میکشی، نمیدانم چه طوری خودشان اینطور راست راست راه میروند و تازه پُزش را هم میدهند و کلاس می گذارند. یا از روی نادانی و نداشتن اطلاعات لازمه است و شاید هم خدای ناکرده خودشان را به آن راه زدند و گم شدند و راه بیخیالی را پیش گرفتند.
نمیدانم والا، از لباس هم که بگذریم، قیافهها را کجای دلمان بگذرایم. بعضیها روی سرشان جوجه تیغی گذاشتند، بعضیها موهایشان را با بیل شانه کردند، یکی را میبینی روی سرش چهار راه باز کرده، آن یکی ریشش را تا نافش کشیده پایین، چه بگوی...
واقعا حیف یک جوان نیست که خودش را به این شکل و شمایل در بیاورد.... به خدا حیف است. البته بگویم که روی حرفم با آن دسته جوانهایی است که خیلی چیزها را زیر پاگذاشتند و تن به هر چیزی میدهند و گرنه ما چیزی که زیاد داریم جوان خوب و سر براه است.
انشاا... که به خودمان بیاییم و ببینیم به کجا داریم میرویم.


فن بیان پدر و مادرها

بیمارستان

و عمری که می گذرد

مثبت اندیشی / طنز

ماجراهای ویلیام هوک، کارآگاه خصوصی/ قسمت اول

تضاد
