
جا برای من گنجشک زیاد است ولی... به درختان خیابان تو عادت کردم
سلام داداش! میخواستم از تو بپرسم؛ قلبت طبقه بندی است؟ اگر آره، میشود بگویی من دقیقا طبقه چندمم؟! بگذار از کمی قبلتر شروع کنم! از آنجایی که فکرش هم نمیکردم یک روز به یک همچین جایی برسم! یعنی همان جایی که فکر میکردم من و تو همیشه همینطوری آجی و داداش میمانیم! نه آنقدر غریبه...
بچه که بودیم تمام دنیا خلاصه میشد توی دوچرخه سواریهای بعد از ظهرمان و نشستن کنار پیادهرو و خوردن بستنیهایی که پولش را تو از حقوق خودت خرج میکردی و با چند تا دعوا سر بهانههای خیلی کوچک- مثلا اینکه چرا من بیاجازه وارد اتاقت شدم- روزمان را شب میکردیم و باز دوباره صبح، انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده؛ روز قبلمان تکرار میشد. هیچوقت یادم نمیرود شبهایی و که از ترس تنهایی من میامدی توی اتاقم و پیشم میخوابیدی و من تا نیمههای شب دلگرم بودم از اینکه هستی تا با شنیدن صدای خروپف تو خوابم میبرد!
اما خیلی میگذرد از زمانهایی که بستنی میخوردیم، دوچرخه سواری میکردیم و دعوا... حالا نمیدانم او جای من را گرفته یا جای من از اول هم همین جا بوده؟! منظورم از «او» که میدانی کیست؟
همسرت را میگویم! راستی او طبقه چندم است؟! البته از اینکه او هست ناراحت نیستم، اما از اینکه بخواهد جای مرا بگیرد چرا!
شاید تقصیر خودت هم نباشد، اصولا قلب شما پسرها همینطور طبقهبندی شده است و هرکس که جدیدتر باشد، طبقه بالاتری دارد! اما من هنوز هم به عنوان یک خواهر فقط از تو یک چیز میخواهم، آن هم اینکه اجازه ندهی تصویری که از تو در ذهنم، از کودکی تا الان داشتم، خراب شود! اجازه ندهی حس کنم که احساساتم برایت اهمیت ندارد! و این همیشه یادت بماند:
تو بچه بودی و من بچه بودم و آنها / بزرگتر شده بودند مثل میدانها
چه سالها که زمستان چهارفصلم بود / بهار خانه تو بودی در آن زمستانها
چه زود عشق دمید و تو هم بزرگ شدی / به جای گل چه بکارم میان گلدانها؟!
چنین شده ست که هر عصر میزنم بیرون / به رسم پرسه هر روزه در خیابانها
خلاصه آمدم امشب به میهمانی تو / دوباره چای بیاور برای مهمانها!
============================
پی نوشت: با تشکر از حس همدردی دوستم و خواهری که دلش میخواهد خواهر بماند!


پیوند ما از جنس جنون بود

وقتی به جای خواب غزل میربایدم

سناریو عجیب

تیر خلاصی

مرو فاش کن رازِ در خانه را

برای شما که دلتنگ تان شدم

دو سال جوانی

دل نشکنیم

شاید بشود گفت برگشت!

کارگر را چه به زندگی؟

به نبیره ای که شاید هرگز زاده نشود

تفسیر انیمیشن کوتاه loe

من دیوانه

شاه رویایی

هر روز باش

یک ماه دیگر از عمر گذشت

آشفتهی تو با غم و دلتنگی

کتاب های ممنوعه که پرفروش شدند

مه لقا بانو / قسمت آخر
