
خدا توفیق داد چند روزی را در مسجد گوهرشاد بودیم .مهمان حضرت رضا (علیه السلام) به واسطه همراهی با معتکفین دانشجو.
** یک خاطره
چهارشنبه ظهر بود که برای نماز ظهر، وضو گرفته بودم و سریع به یکی از صفها رفتم. چون نماز شروع شده بود فورا نماز را بستم. روی فرش نبودم و در هوایی که خیلی گرم نبود فکر میکردم نباید زمین خیلی گرم باشد.
آخرای رکعت اول دیدم دارد پاهایم داغ میشود. سجده که دستها را گذاشتم روی سنگ، اندکی داغی را حس کردم .رکت دوم، سوم، چهارم، فقط منتظر بودم نماز تمام شود و بروم جای خالیای روی فرش پیدا کنم. نماز تمام شد و من رفتم توی یکی از صفها، روی فرش.
بعد از نماز عصر، رفته بودم توی فکر، خدایا تو ضعف مرا میدانی (انت تعلم ضعفی).
این بدنی که تحمل داغی سنگفرش حرم حضرت رضا(ع) را برای چند لحظه ندارد، چطور میتواند
آتش دوزخ تو را تحمل کند. خدایا نفهمی کردم، امیدم به توست ...
==================
پ.ن: خدایا توفیق شرکت در اعتکاف دانشجویی را به همه رفقای جیمی ما عنایت بفرما ...

وقتی شکوفه آلو مرد

چوب جادویی

فن بیان پدر و مادرها

مادر

بیمارستان

و عمری که می گذرد

مثبت اندیشی / طنز

تضاد

ماهی در حوضِ قالی
