
او مرا دوست دارد
به من لبخند میزند
برایم شعر میخواند
میخندد
بی هوا در بیحوصلگیهایم میزند زیر آواز
ساز میزند
باران که میبارد
او هست
با چتر
او دست مرا میگیرد در کوچههای پر از شب
میکشاند به دنبال خود
نوید فرداهای روشن میدهد
مهربانی میکند
او حتی با اخمهای من عاشقی میکند
بی محلیهای مرا میگذارد به پای جوانیام
میگوید و میگوید و میگوید تا از لاکم بیرون بیایم
هرکار میکند تا غم از چشمانم بگیرد
غروب و ماه و آفتاب صبح را نشانم میدهد
شانه میشود برای اشکهایم
اشکهایی که دلیلش دلتنگی برای توست
او مرا «بانوی من» میخواند
اما
من
در ذهنم، فکرم، قلبم
هنوز بانوی توام آقای من
آمده جای تو را بگیرد آقای من
چه دردناک
کاش بداند تو در قلب منی
کاش بداند با هر تپش
پخش میشوی در تنم
عشق با شکوه من
تنم برای او
قلبم برای تو
سر تعظیم فرود میآورم مقابل سرنوشت
آقای من
تو روح منی
روح من که تا زندهام از من جدا نیست
او نمیداند
نمیخواهم جز تو کسی بداند
که قلبم را فقط تو خواندی
نمیخواهم بدانند
با یاد لبخند تو
نگاه روشن تو
دستهای تو
عطر تو
گرمای تن تو
آغوش مردانه تو
عاشقی میکنم هنوز
نمیخواهم بدانند که من کنار تو «رویا» بودم
رها
عاشق بودم با تو
تمام من از آن تو بود
هست.
تو با منی
هر جا هر لحظه هر قدم هر خیابان
تو در متن تمام ترانههای عاشقانه هستی
تو در خواب هم با منی آقای من
بیتابی نمیکنم دیگر
دلتنگی اما چرا
هر لحظه که بی تو میگذرد دلتنگترم میکند
چقدر دوستت دارم آقای من
چقدر دوستت دارم
===============
رویا / 26 اردیبهشت 1392

حصار تنهایی

پیوند ما از جنس جنون بود

مشتبا وارد می شود!

وقتی به جای خواب غزل میربایدم

وضعیت سلبریتی ها در سال 97

مه لقا بانو / قسمت اول

تیر خلاصی

سناریو عجیب

دل نشکنیم

شاید بشود گفت برگشت!

برای شما که دلتنگ تان شدم

من چه گویم

کارگر را چه به زندگی؟

تفسیر انیمیشن کوتاه loe

من دیوانه

شاه رویایی

آن خانه

هر روز باش

به نبیره ای که شاید هرگز زاده نشود
