
از عید تا آجیل عید!
نویسنده : Nivaای بابا باز من شاکی آمدم! بابا ما این همه قبل از عید اینجا نشستیم و گفتیم و نوشتیم که پسته و آجیل بیخودی گران شده، بعد هم گفتیم خب گران شده تحریم میکنیم و نمیخریم، حالا عید آجیل نباشد که کاری نمی شود اشکالی ندارد، خط قرآن که نیست!
خلاصه سال تحویل شد و مراسمات عید دیدنی ما هم آغاز شد. همان دو-سه روز اول هر جا که رفتیم دیدیم، عجب! صاحبخانه حسابی ما را خجالت داده و آجیل خریده و ما هم حسابی شرمنده صاحبخانه و عمل انتهاریشان شدیم و پدر گرامیمان هم تشریف بردند و برای میهمانها آجیل خریدند. اما دیدیم نخیر تا آخر عید داستان همین است که همین است!!!
هرجا که رفتیم بر خلاف فکر ناقص بنده حقیر، نه تنها آجیل بود بلکه در آن پسته هم یافت میشد! و فقط و فقط همه آجیل میخوردند و درباره پسته و محسناتش جک میگفتند!
و ما کاملا در عجب ماندیم که ای بابا پس چه شد آن همه حرف، سخن، نوشته و اعتراض قبل عید؟!
و فهمیدیم که گاهی همه چیز در حد حرف باقی میماند حتی اگر به آن اعتقاد داشته باشی! و این یعنی کشک!