.jpg)
دلم برای ماهی قرمزها تنگ میشود...
نویسنده : سایت جیمشاید سوژه این گزارش به قول ژورنالیستها نخ نما شده باشد، اما هیچ گاه آدمهای این گزارش از یادها نخواهند رفت و به نظرم باید هر سال از آنها نوشت. از آنهایی که لحظه سال تحویل کنار خانواده خود نیستند، از پزشکی که در اورژانس جان بیماری را نجات میدهد، از سربازی که در نقطه صفر مرزی کشیک میدهد تا دشمن نگاه چپ به خاک وطن نیندازد، حتی باید نوشت از رانندهها و خلبانها، از مردان 125 و حتی از همکاران واحد سیار و اتاق فرمان(!) رسانه دوست داشتنی ملی و ... همه و همه که هنگامی که ما «حوّل حالنا اِلی اَحسَن الحال» را زمزمه میکنیم آنها در کنار همکاران خود در تلاشند تا نوروز ما شیرینتر شود...
دلم برای ماهی قرمزها تنگ میشود...
دم عید که میشود، هرجای شهر که قدم بگذاری، از سوپر سر کوچه تا گلفروشیها، آکواریومهای کوچکی را میبینی که پر شدهاند از ماهیهای قرمز کوچولو. «مهرداد» یکی از جوانهایی است که یکی دو هفته دم عید را از وقتی به یاد دارد، ماهی قرمز میفروخته! و البته امسال سر و کله مار ماهی هم در بساطش پیدا شده تا حق سال 92 را که «سال مار» است، به جا آورد! مهرداد میگوید که کارش از 2 هفته قبل از عید شروع میشود و تا شب عید یا حتی روز دوم، سوم عید ادامه دارد. از مهرداد میپرسم ماهیهایش را از کجا میآورد که میگوید: یکی از دوستانم استخر پرورش ماهی دارد. نزدیک عید که میشود، به جمع ماهیهای پرورشیاش، ماهی قرمز هم اضافه میشود. من هم ماهیهایم را از او میگیرم. از مهرداد درباره حسش به ماهی و ماهی-فروشی میپرسم. میگوید: خب راستش به نظر من، قرار دادن ماهی قرمز داخل سفره هفت سین، بهترین قسمت ماجراست. یک هیجان خاصی دارد. مخصوصاً برای بچهها. من وقتی ماهی قرمزها میمیرند، خیلی دلم میسوزد!

فن بیان پدر و مادرها

بیمارستان

و عمری که می گذرد

مثبت اندیشی / طنز

ماجراهای ویلیام هوک، کارآگاه خصوصی/ قسمت اول

تضاد
