
یادش بخیر، حس شادی خیلی خاص روزهای تعطیل قبل سال تحویل !
یادش بخیر، خرید تجهیزات چارشنبه سوری، از ۲ ماه قبل و قایم کردنشان توی سوراخ سمبههای خانه !
یادش بخیر، ذوق و شوق لباس و کفش نو و پروو کردن هر روز اآنها جلوی پدر و مادر !
یادش بخیر، تنگ ماهی خاک خورده روی طاقچه !
یادش بخیر، فرشهای آویزون شده از لبه پشت بام و خونهمان که انگار به آن پاتک زدن !
یادش بخیر، شیشه و روزنامه و چهارپایه بازی !
یادش بخیر، مادرم و پاک کردن تار عنکبوتهای کنج سقف !
یادش بخیر، پدرم و پاکتهای مخصوص آجیل !
یادش بخیر، التماس خریدن ماهی سه دم و چهار دم و شمارش هر روز آنها و ترس از اینکه نکند مرده باشند !
یادش بخیر، بوی سقف تازه رنگ خورده آشپزخانه !
یادش بخیر، حس هیجان اینکه وقت برای کارهایی که باید انجام بدهیم خیلی کم است !
یادش بخیر، سبزههای تازه جوانه زده و فکر اینکه کووووو تا این زرد بشه؟
یادش بخیر، قول و قرار با بچههای کلاس برای مدرسه نرفتن و آن دلهره خاص از اینکه نکند همه رفته باشند.
یادش بخیر، بوی خوب پیک شادی که دست نخورده تا سیزده به در توی کیفمان میماند !
یادش بخیر، لگن ماهی قرمز توی یخچال !
یادش بخیر، شروع عید و دعا برای اینکه دیرتر تمام شود !
یادش بخیر، چرتکه انداختن عیدیهایی که قرار است از فک و فامیل بگیریم !
یادش بخیر، عشق و حال تعطیلات از یک طرف و ترس و اضطراب مدرسه از یک طرف !
یادش بخیر، پیکان و سفر عید و باربند طناب پیچ شده ماشین !
یادش بخیر، سرمای خاص صبحهای بهار و صدای گنجشک و جوانههای کوچیک درخت خرمالو !
یادش بخیر، اشباع شدن از خوراکیهای عید و زده شدن از هرچه آجیل و شیرینی !
یادش بخیر، شروع شمارش معکوس برای روزهای باقی مانده از عید !
یادش بخیر ، سیزده بدر؛ آتیش بازی و غذای روی پیک نیک و نوشابه شیشهای و تاب بازی و لحظه تلخ تمام شدنش و برگشتن به خانه با کلی خستگی و ناامیدی !
یادش بخیر، غم عجیب عصر سیزده به در و تنها فکرمان: پیک شادیم را حل نکردم !
یادش بخیر، عصر سیزده به در و آرزوی اینکه ای کاش امروز ۲۹اسفند بود ولی...
یادش بخیر،کوچه خلوت و سبزه پلاسیده شده توی جوب !
یادش بخیر، صبح ۱۴فروردین و دلدرد گرفتن الکی برای نرفتن به مدرسه !


وقتی شکوفه آلو مرد

چوب جادویی

فن بیان پدر و مادرها

مادر

بیمارستان

و عمری که می گذرد

مثبت اندیشی / طنز

تضاد

ماجراهای ویلیام هوک، کارآگاه خصوصی/ قسمت اول
