.jpg)
حالش خوب نبود، از خانه که میرفت بیرون، بهش گفتم چیزی شده؟ گفت: نه! گفتم: ولی انگار یه چیزیت شده؟
گفت: نه، فکر کنم مریض شدم. گفتم: حسه منفیت اونقدر قویه که به منم سرایت میکنه. سرش را انداخت پایین، آمد طرفم، کنارم نشست و گفت: نگران نباش، خوبم.
بعد رفت....
نمیدانم این چه بویی است توی خونه پیچیده، میترسم بوی غرور شکسته باشد!

دیکتاتوری به سبک عادل

وقتی شکوفه آلو مرد

چوب جادویی

فن بیان پدر و مادرها

ایرانِ زیبا

مادر

به امید روز وصال...

و عمری که می گذرد

بیمارستان

مثبت اندیشی / طنز
