.jpg)
حضرت موسى بن عمران علیه السلام به بنى اسرایيل تعليم فرموده بود كه در ايام هفته يك روز را به عبادت خدا اختصاص دهند و كارهاى دنيایى و خريد و فروش را تعطيل كنند.
روزى كه براى اين كار تعيين شد، روز جمعه بود ولى بنى اسرایيل خواستند كه روز عبادت آنها روز شنبه باشد و به همين جهت روز شنبه روز عبادت بنىاسرایيل و روز تعطيل آنها شد. روزهاى شنبه، موسى بن عمران، در مجمع بنى اسرائيل حاضر مىشد و آنها را موعظه مىكرد و پند مىداد.
سالها به اين ترتيب گذشت و بنى اسرائيل روز شنبه را محترم میشمردند. و آن را مخصوص عبادت خداوند مىدانستند و در آن روز كسى دست به كارى از كارهاى دنيا نمىزد و فقط به عبادت و ذكر و تسبيح و تقديس پروردگار مىگذشت.
موسى از دنيا رفت و تغييراتى در زندگى بنىاسرائيل بوجود آمد و تحولاتى ايجاد شد، اما اين روش (احترام روز شنبه) در ميان بنى اسرائيل همچنان ادامه داشت.
دوران پيامبرى داود فرا رسيد و در آن زمان جمعى از بنى اسرائيل كه در قريه «ايله» در كنار دريا سكونت داشتند، احترام روز شنبه را از بين بردند و بر خلاف فرمان موسى در آن روز دست به صيد ماهى زدند و آن داستان از اين قرار بود:
روزهاى شنبه كه صيد ماهى بر آنها حرام بود، كنار دريا ماهى بسيار ديده مىشد و در روزهاى ديگر ماهىها به قعر دريا مىرفتند و به ساحل نزديك نمىشدند.
دنيا پرستان بنى اسرائيل، دور هم نشستند و با يكديگر گفتند: بايد فكرى كرد و از اين رنج و زحمت خلاص شد. روز شنبه كنار دريا ماهى فراوان و صيد آسان است و روزهاى ديگر ماهىها در دل دريا میروند و ما با زحمت بىحساب و رنج طاقت فرسا موفق به صيد آنها نمىشويم.
در همان مجلس تصميم گرفتند نقشهاى بكار برند و از ماهىها استفاده كنند و آن نقشه اين بود كه نهرها و جدولهایى از دريا منشعب كنند و ماهىها را در آن محبوس كنند و در روز يكشنبه اقدام به صيد آنها نمايند.
همين كار را كردند و نهرهائى را از دريا جدا نمودند، روزهاى شنبه ماهيها آزادانه در آن نهرها مىآمدند ولى هنگام شب كه ماهيها مىخواستند به دريا بر گردند جلو نهرها را مىبستند و آنها را در نهرها زندانى مىكردند و روز بعد همه آنها را صيد کردند.
خردمندان و متدينين قوم، آنها را نصيحت كردند و از مخالفت امر خداوند بيم دادند؛ ولى نتيجه نداد و در دل آن گروه دنيا پرست تاثيرى نكرد. مدتها به اين ترتيب گذشت و متدينين از پند و نصيحت گنهكاران خوددارى نمىكردند. ولى چون نصايح آنان بىاثر بود، جمعى از آنها دست از موعظه كردن كشيدند و سكوت كردند و حتى به نصيحت كنندگان مىگفتند: چرا اينقدر به خودتان زحمت مىدهيد و چرا موعظه مىكنيد كسانى را كه خدا وند هلاكشان خواهد كرد، يا به عذاب دردناكى گرفتارشان خواهد فرمود.
نصيحت كنندگان مىگفتند ما اين قوم را پند مىدهيم تا در پيشگاه خداوند معذور باشيم.
بارى سخن خردمندان اثرى نكرد و آن گروه بكار خود ادامه دادند و به صيد ماهى مشغول بودند و از اين عمل اظهار خوشحال مىكردند و آن را موفقيتى براى خود مىشمردند.
چون به اين منوال روزگارى گذشت و سخن حق در آن مردم گنه كار سودى ننمود، خداوند متعال آن جمعيت سركش را به صورت حيواناتى مسخ كرد و پس از سه شبانه روز عذابى فرستاد و آنان را هلاك كرد. و تنها كسانى كه نهى از منكر مىكردند از عذاب خدا مصون ماندند.

فن بیان پدر و مادرها

بیمارستان

و عمری که می گذرد

مثبت اندیشی / طنز

تضاد

ماجراهای ویلیام هوک، کارآگاه خصوصی/ قسمت اول
