
خود را سپس ز شرم، یکبند میخورم
هروقت به نام تو سوگند میخورم
سُستم که اینچنین متلاشی شدم ولی
با دستهای سیم گونهات «بند» میخورم
این کُندۀ خشک و هدر سبز میشود
با ساقهات سفت که پیوند میخورم
از این مجالِ با تو تاسف نخوردهام
کجاست جماعتی که گفتند میخورم؟
درستترین انتخاب منی، نیست حسرتی
از خبطهای قبل خود هرچند میخورم
خلق فرشتهای شبیه تو افتخار اوست
غبطه به جایگاه خداوند میخورم
شکرت خدا به زمین فرستادیاش، و من
زان میوهای که مادرمان کَند میخورم...

وقتی شکوفه آلو مرد

چوب جادویی

فن بیان پدر و مادرها

بیمارستان

مادر

و عمری که می گذرد

مثبت اندیشی / طنز

تضاد

ماجراهای ویلیام هوک، کارآگاه خصوصی/ قسمت اول
