.jpg)
تنه زدن ...
نویسنده : byeدارم میروم خانه، چون پیاده روی را دوست دارم با ماشین نرفتم و به راه خود در مسیرم ادامه میدهم، کمی جلوتر سر کوچهای میارسم که میخوام بروم داخلش، یکهو چند تا خانم جلویم ظاهر میشوند و بازویم برخورد میکند به بازویشان ! برمیگردند و چپ چپ به من نگاه میکنند! من هم عذر خواهی میکنم و سرم را میاندازم پایین و به راهم ادامه میدهم.
جلوتر نزدیک ایستگاه اتوبوس میرسم، اتوبوسی نگه داشته، روی تابلوی اتوبوس را خواندم دیدم مسیرش با من یکی است، با عجله خواستم سوار شوم، نزدیک در اتوبوس که رسیدم، از شلوغی اتوبوس سرم سوت کشید. خواستم بیخیال شوم! ولی چون وقتی کاری را شروع میکنم تا به پابان نرسانم ولش نمیکنم دوباره سعی کردم بروم داخل ولی جلوی در را خانمها گرفته بودند، باز هم سعی کردم داخل شوم، دستم میخورد به دستشان ! به من چپ چپ نگاه میکنند و آن نگاه عمیقی که به من میکنند برایم از صدتا فحش بدتر است! سرم را میاندازم پایین و با حرکاتم نشان میدهم که عذرخواهشان هستم، یک ایستگاه که میروم، پیاده میشوم، چون آن خانم محترم بیخیال نگاه کردن به من نمیشود.
با شرمساری پیاده شدم، بعد از کمی پیاده روی، تصمیم گرفتم تاکسی بگیرم! کنار خیابان میایستم و دستم را به این نشان که جلوتر پیاده میشوم تکون میدهم! پراید زرد رنگی چراغ داد و کنارم نگه داشت، میخواستم جلو بنشینم ولی یک آقا نشسته بود، یک نگاه به عقب انداختم دیدم دو تا خانم بیشتر نیست و یک جای خالی کنارشان است، من هم در را باز کردم و نشستم! خدا میداند از بس یک وری نشستم تا خدای نکرده بدنم بهشان اثابت نکند چه زجری کشیدم ولی خوب خانمها خیلی راحت لم داده بودن انگار نه انگار که من این یک تیکه راه را دارم به سختی تحمل میکنم! و همینطور ادامه دارد...

دیکتاتوری به سبک عادل

وقتی شکوفه آلو مرد

چوب جادویی

ایرانِ زیبا

فن بیان پدر و مادرها

مادر

به امید روز وصال...

و عمری که می گذرد

بیمارستان

مثبت اندیشی / طنز
