
زمستان است گویی در میان عصر موهایت
سفید است انقلاب ساده و مواج و کوتاهت
درونِ شهر من، اینجا! قصاص خنده اعدام است
رنسانس عجیبی شد قیام کنج لبهایت
سوال اولت این بود: حماسه از کجا رخ داد؟
نوشتم ریز بر کاغذ: گمانم خلق دستانت
زمستان است گویی در میان عصر موهایت
شبیخون مهیبی در شب برفیست، چشمانت
تو حزبی تازهای! یک کودتای سرد و عالمگیر
به آنی فتح کردی مُلک من را روز رخدادت
سیاست رخنه کرده درمیان شهر و آدمها
همه بر فکر برجام و منم بر جامِ لبهایت
تو خود یک انقلابی در من و من صفحهی تاریخ
درونم سال رخداد و مکان و بعد هم نامت
زمستان است گویی در میان عصر موهایت
سفید است انقلاب ساده و مواج و کوتاهت