
مواظب باشید. مواظب باشید نیفتید؛ که بلند شدنی در کار نیست. که اگر هم در و دیوار و دست این و آن هم واسطه شدند و بلند شدی مشخص است که افتاده بودی. گیرم لباسهایت را هم بتکانی باز هم معلوم است خاکی شدهاند. مراقب نیفتادنتان باشید.
و اگر هم افتادید؛
و اگر هم یکی واسطهی بلندشدنتان شد؛
و اگر هم از لباس تکانده شده چیزی معلوم نشد؛
و اگر همه چیز راست و ریس شد این را بدانید شما آن آدم دو دقیقه قبل از افتادنتان نیستید.
دست کم دستتان، پایتان جایی درد گرفته است که یا اصلا مورچهها را که کشتهاید دیگر...
میدانی میخواهم چه بگویم؟
مراقب باشید نیفتید و اگر هم افتادید سخت مراقب چشمها باشید. چشمها خیلی خطرناک هستند. این دو مطلوم نمای دل رحم، اشک ریخته شده را هیچوقت دوباره قبول نمیکنند. نکند یک وقت مثل همان اشک از گوشهها سر بخورید و بیفتید.
آدمها گاهی میافتند. افتادنها یکی است... شاید ارتفاعش فرق کند؛ شاید جنسش تفاوت داشته باشد یا ته تهش این است که درد این از آن یکی بیشتر است دیگر، ولی باور کنید و مراقب باشید که دردناکترینشان همین است.
انسانها هر از گاهی میافتند!
از بام... از دماغ فیل... از چاله به چاه... از عرش به فرش... از چشم... از چشم... از چشم...
نکند از این سه تای آخری بیفتید و اگر هم افتادید؛ دیگر قید بلندشدنتان را بزنید. و اگر هم افتادید منت کمک خواستن را از هیچکس نکشید. دردش را به جان بخرید؛ دستتان را به زمین بگیرید و خودتان را بالا بکشید. یادتان هست؟
حتی اگر یکی واسطهی بلند شدنتان بشود؛ حتی اگر خودت را هم بتکانی هیچ وقت هیچ چیز مثل اول نمیشود. افتادنها ترسناکاند... و افتادن از چشم ترسناکتر... حتی ترسناکتر از زنی که موهایش را کوتاه کرده!


دیکتاتوری به سبک عادل

وقتی شکوفه آلو مرد

چوب جادویی

فن بیان پدر و مادرها

ایرانِ زیبا

مادر

به امید روز وصال...

و عمری که می گذرد

بیمارستان

مثبت اندیشی / طنز
