
بینگاه و صحبتی امروز هم سَر میشود
هیچ میدانی که این دیدار آخر میشود؟
آنقَدَر قافیه در چشمانِ آرامت پر است
یک نفر اینجا نشسته شعر از بَر میشود
اینچنین رفتن هماننده فریبی قاطع است
آن زمان که بودنت در شهر باور میشود
دختری که هر سحر در چشمهایت میدوید
میرود در خانهاش پابنده بستر میشود
لااَقَل با چشمهایت واژهای بر من بگوی
با سکوتت حالِ این دیوانه بدتر میشود
دل به چنگ آوردهای،آهسته داری میبری...
جنگِ من با تو برادر، نابرابر میشود!
کوچ کن ای مرغِ دریایی ولی یک شب بدان
این صنوبر میپَرَد، با تو کبوتر میشود

دیکتاتوری به سبک عادل

وقتی شکوفه آلو مرد

چوب جادویی

فن بیان پدر و مادرها

ایرانِ زیبا

مادر

به امید روز وصال...

و عمری که می گذرد

بیمارستان

مثبت اندیشی / طنز
