
هميشه سر ديگهاي نذري مادر ميايستادم تا خوش رنگ و لعابترين آنها را يواشكي براي تو كنار بگذارم اما هميشه همه از كارهايم سر در ميآوردند. خواهر بزرگترم ميخنديد و خواهر كوچكترم با تعجب نگاه ميكرد.
اينبارخواهرم خنديد و گفت : سوره مزمل رويش بخوان شايد برايت استجابتي بشود!
و من يواشكي ظرف نذري را برداشتم تا خلوتي پيدا كنم و با زباني كه به زحمت عربي ميخواند سورهاي بخوانم. آن وقت ليلي ميشد رابط بين خانه ما و شما تا نذري برايت بياورد. يادم ميآيد آن روز وقتي داشتم براي اولين و آخرينبار سوره ميخواندم، ليلي آمد و گفت ظرف ديگري قشنگتر است و من دوباره روي ظرف ديگر مزمل خواندم!
حواسم بود ظرف اول را بردارم تا به كسي نرسد اما وقتي رفتم سرجايش نبود و نفهميدم به دست چه كسي رسيد. در همين دقايقي كه دنبال ظرف اولي بودم ليلي آمد و فهميدم از خانواده جدا شدهاي و دو روز است در آپارتمان كوچكت تنهايي سر ميكني. آن وقت بود كه با حرص به ته ديگ نذري افتادم. خودت خوب ميداني نذري بهانه بود مانند بهانههاي هميشهام. من ديگر به جاي اينكه فكر كنم از طعم آن خوشت آمده يا نه به اين فكر ميكردم كه ديگر صبحها با تو هم قدم نخواهم شد. كه ديگر نگاهمان براي دقايقي به هم خيره نخواهد ماند و ديگر بعضي شبها صداي سازت بياجازه فضاي اتاقم را پر نخواهد كرد و لازم نيست كه گوشم را به ديوار بينمان نزديك كنم تا عاشقانههايي كه مينوازي وجودم را لمس كنند.
چند روزي گذشت. هيچكس در خانه نبود و من، تنهايي خانه را پر كرده بودم. صداي زنگ به گوشم رسيد و پسري جوان را ديدم كه سيني نذري در دست دارد .چادر مادر روي دسته صندلي افتاده بود. به سرم انداختم و سريع پلهها را دوتا يكي كردم. در را باز كردم سرش پايين بود و هم زمان با باز شدن در به صورتم نگاه كوتاهي انداخت. سيني طلايي كه در آن ظرف سفالي نيلگوني جاخوش كرده بود به همراه دو گل سرخ كه انگار از باغچه حياطشان چيده شده بود. نگاهم را جذب خودشان كرده بودند. سيني را گرفتم و تشكر كردم دوباره سرش را بالا آورد و با لبخند كوتاهي گفت: «خواهش ميكنم به نذريهاي مادر شما نميرسه!» اين را گفت و بدون هيچ معطلي در انتهاي كوچه محو شد.
غنچههاي صورتي روي چادرم ماتشان برده بود و از تعجب شكفتند. با خودم گفتم نكند آن نذري اولي...
+ عشق صیدیست که تیرت به خطا هم برود (مولانا)


حصار تنهایی

پیوند ما از جنس جنون بود

مشتبا وارد می شود!

وقتی به جای خواب غزل میربایدم

وضعیت سلبریتی ها در سال 97

مه لقا بانو / قسمت اول

تیر خلاصی

سناریو عجیب

شاید بشود گفت برگشت!

دل نشکنیم

من چه گویم

دروغ...!

کارگر را چه به زندگی؟

تفسیر انیمیشن کوتاه loe

آن خانه

هر روز باش

شاه رویایی

برای شما که دلتنگ تان شدم

سیاستزدگی تا کجا؟
