
تلفن، جاده و فضلا...
نویسنده : سامان-قربانیما نه جاده داشتیم و نه تلفن، فضلا... هم بیکار بود. برایمان جاده کشیدند و تلفن. فضلا... هم شد مسئول مخابرات. یک روز از پشت تلفن به پدرم گفتم کتاب بیاورد پدرم کفش آورد! سیمها حرفهایمان را دزدیده بودند.
چند سال بعد برایمان تلفن خانگی وصل کردند، سیم تلفن ما از توی درختان بلوط رد میشد و همیشه خدا تلفنمان خراب بود و فضلا... هم همیشه خدا سرکار بود.
من را برای درس خواندن به شهر فرستادند، از هم دور شدیم. دلمان تنگ شد. بعد گفتیم: الو. تلفنمان خش خش میکرد، سیمها دلتنگیهایمان را دزدیده بودند. بلوطها عاشق شده بودند، یک روز بارانی همدیگر را بغل کردند، تلفنمان قطع شد. جادهمان را خراب کردند تا درستش کنند.
حالا ما نه جادهای داریم و نه تلفن. فضلا... هم بیکار است .
برچسب ها
درباره نویسنده
نظرات کاربران
سلآم؛ روزگار همینه دیگه...یه روز آب هست نون نیست...یه روز نون هست آب هست دل خوش نیست..همش همینه .... مرسی از شما...قلمتآن مستدآم :)
پربازدیدتریـــن ها

پایان تمام حسرت ها
حصار تنهایی
٩٧/٠١/٢٧

گذار یک اعتراف بکنم
پیوند ما از جنس جنون بود
٩٧/٠١/٢٩

لطفا با گویش مشهدی بخوانید
مشتبا وارد می شود!
٩٧/٠١/٢٦

موسسه پیش گویی «نون تو ماست» پیش بینی کرد:
وضعیت سلبریتی ها در سال 97
٩٧/٠١/٢٧

آنقدر میخندد که از چشمهایش اشک میآید
مه لقا بانو / قسمت اول
٩٧/٠١/٢٦

شعری سروده خودم
تیر خلاصی
٩٧/٠١/٢٨

یک جعبه واژه رنگی
شاید بشود گفت برگشت!
٩٧/٠١/٢٨

تو خوب بمان
دل نشکنیم
٩٧/٠١/٢٨

شعری سروده خودم
من چه گویم
٩٧/٠١/٢٧

از خودم بدم می آید
دروغ...!
٩٧/٠١/٢٥

درباره پایتخت 5
سناریو عجیب
٩٧/٠٢/٠١

با کلمات بازی نکنید
کارگر را چه به زندگی؟
٩٧/٠١/٢٩

عطرت عجب ماندگار است
آن خانه
٩٧/٠١/٢٦

هدف از بعثت چه بود؟
سیاستزدگی تا کجا؟
٩٧/٠١/٢٦

محصول پیکسار و دیزنی
تفسیر انیمیشن کوتاه loe
٩٧/٠١/٣٠

شاید که فهمیدمت
هر روز باش
٩٧/٠١/٣٠

شعری سروده خودم
وقتی به جای خواب غزل میربایدم
٩٧/٠٢/٠١

شعری سروده خودم
شاه رویایی
٩٧/٠٢/٠١

شعری سروده خودم
من دیوانه
٩٧/٠٢/٠٢

دل نمانده برایم
برای شما که دلتنگ تان شدم
٩٧/٠٢/٠٢