
ديروزِ من امروزِ تو، امروزِ من فرداي تو
نویسنده : azadehmahvelatiسلام. سلام به روح بلند همه آينهها، به مردانگي همه پدرها، به محبت همه مادرها، به شما پديدههاي تكرار نشدني زندگيهامون، به شما كه چه بي چشم داشت همه هستيتون رو فداي ما كردين. «سلام به شما كه ياران خدائيد» سلام به تو ذكريا و خوش به حالت كه با دعاي مادرت همجوار پيامبران الهي شدي .
پدرا... مادرا... بزرگترها واسه ما هم دعا كنين .
هر سال به بهانه نهم مهر ماه و روز جهاني سالمند، چند تا مقاله توي روزنامهها چاپ ميشه و بر حسب اتفاق هم كه اون رو لاي آشغال سبزيها پيدا ميكنيم، فقط واسه چند دقيقه قيافه آدمهاي متنبه رو به خودمون ميگيريم و بعد از 2 ثانيه سكوت به احترام اين روز مهم، روزنامه رو پرت ميكنيم توي سطل زباله و ميريم پي كار و زندگي خودمون.
اما چرا دقيقتر نگاه نميكنيم، چرا مثل مورچهها هم كه شده واسه آينده كاري نميكنيم؟ چرا پایيز يادمون نياره كه هيچ بهاري موندني نيست؟! اكثرمون به چند دسته تقسيم شديم كه يا اصلآ به فكر سالمنديمون نيستيم و خودمونو «سوپرمن» تصور ميكنيم يا اينقدر ازش لولو خورخوره ساختيم كه بهش فكرم نكنيم! اما يادمون نره كه «ديروز اونها، امروز ما و امروز اونها، فرداي ماست»
حالا ما براي امروز اونها و فرداي خودمون چه فكري كرديم؟ آمارها نشون ميده كه جمعيت سالمندها جهان تا ۲۵ سال آينده به يك ميليارد نفر ميرسه و تا ۵۰ سال آينده سالمندها دو ميليارد از جمعيت كره خاكي رو داره، يعني ۲۳ درصد جمعيت جهان را سالمندها تشكيل ميدن وتوي كشور ما جمعيت سالمند تا ۱۰ سال آينده دو برابر ميشه و امسال يعني (۱۳۸۸) توي كشورمون پنج ميليون و ۷۰۰ هزار سالمند داريم.
يه روزكوفي عنان ـ دبير كل سازمان ملل متحد ـ در پيامي به مناسب روز بين المللي جوان ـ ۲۲ مردادماه ـ تاكيد كرد كه هرچند نيمي از جمعيت جهان زير ۲۵ سال سن دارن ولي تا سال ۲۰۵۰ تعداد افراد ۶۰ ساله و مسن تر سه برابر ميشه، يعني خبر از پيرشدن جمعيت فعال و جوون امروزي داد .
آره طي دو دهه گذشته، هر سال به جمعيت جوان كشور ما قريب به دو ميليون جوان در حال اضافه شدن هستن، اما ما كه وقت نداشتيم واسه اين روزها برنامهريزي بكنيم تا حالا مجبور نشيم به در وديوار بكوبيم تا شايد تنها درصدي از اين جمعيت جوان بيكار و بيمسكن و... و ناراضي رو به سر وسامون برسونيم.
آخه آدم كه از يه سوراخ مار نبايد دوبار گزيده بشه، عدم برنامه ريزي ديروز، مشكلات انبوه امروز رو ساخته و بيتفاوتي امروز، فردا رو تبديل به فاجعه ميكنه .
پس پاشنه كفشهامونو بالا بكشيم، كمرهمتو ببنديم و يه «يا علي» مردانه بگيم و به اين فكر كنيم كه ما واسه 20 ساله آينده به برنامههاي مدون زيادي براي قشر عظيم سالمندمون هم واسه پيشگيري و هم درمان نياز داريم .
ما كه ميدونيم آدمها واسه كيفيت داشتن زندگيهاشون به داشتن كار و هوا و تغذيه سالم احتياج دارن. پس چرا استرس زندگيهامون رو كم نميكنيم؟ چرا يادمون رفته كه وقتي آدمها 60 ساله ميشن و به قول قديميها ريش سفيد ميشن، تازه معتمد و محترم محل شدن، تازه بايد پاي قصههاشون بشينيم و افتخار كنيم كه هنوز تجربه گذشتهها با ماست و...
اما واقعأ چكار ميكنيم؟ از پدر و مادرهاي سالمندمون ميخواييم كه تو خونههاشون حبس بشن، زيردست يه پرستار خونگي بمونن تا بميرن، اينقدر بشينن و غصه بخورن كه ديگه نتونن قصه بگن! و زمزمه كنن كه :«من آفتابي بزرگم ...پنهان شده توي ذره، من سايهام، سايه كوه... افتاده اما به دره»
يادمون باشه كه اگه سالمندهاي ما، با بچهها باشن با جونا باشن و خلاصه شاد باشن، يواشتر «پير» ميشن، كمتر غصه ميخورن و ديرتر...
پس بهتر اينه كه قبل از اون كه سالمندهامون بيماريهاي جورواجور جسمي و رواني بگيرن به اين چيزها فكر بكنيم. مثلا مهد كودكها رو نزديك خونههاي سالمندها بسازيم، سركارگري جوونهامون رو به اونها بسپريم و... يادمون باشه كه «هستم اگر ميروم، گر نروم نيستم»
خوب دوستان، به نظرتون واسه درمان اين جمعيت ميليوني چه كارهايي ميتونيم انجام بديم؟ ها!؟ مثلأ چطوره يه جزيرهاي، دهكدهاي بسازيم و همه سالمندها رو كه حالا خودمونم جزءشونيم بريزيم توش يا جوونا همهمون رو بريزن توی دريا و يهو از شر همهمون خلاص بشن!؟ نه خير... نه خير من معترضم بابا؟
چطوره يه جاهايي به اسم «باشگاه هاي سالمندان» بسازيم. مكانهايي كه يه جو خوب و صميمي واسه در كنار هم بودن سالمندها بسازه، جایي كه سالمندها بتونن مثل خونه خودشون هر جا كه دوست دارن برن و هر وقت كه دوست دارن برگردن خونه. خونههايي با همه امكانات واسه اينكه بدون دغدغهي جايي براي موندن و يه شب از بيدكتري و بيهمدمي مردن، بشينن و دانش و تجربهشون رو به همه ايرونيها كه هيچ، به همه دنيا برسونن.
چون به قول شاعر :
درختي غرس بايد كرد در باغ اگر برنامه ده ساله داريد
اگر برنامه صد ساله است بايد به انسان ساختن همت گماريد
چو انسان تربيت كرديد، شايد جهاني را به دست او سپاريد
امروز دولت همه مسئوليتها رو روي دوش خونوادهها انداخته در حالي كه مسألههايي مثل نگهداري و حمايت از سالمند وظيفه دولت هم هست .دولت بايد با همياري خيرين و مردم به فكر ساختن بيمارستانها و باشگاههاي مخصوص سالمندها باشه، بايد واسه هر چند تا سالمند يه پزشك و روان شناس و مددكار و... در نظر بگيره، بايد يه نهاد تأسيس كنه كه كارش تماما رسيدگي به مشكلات سالمندها باشه، بايد دفترچههاي بيمه مخصوص سالمندها در نظر بگيره تا هر سالمندي كه حقوق اندك بازنشستگي يا بيمه از كار افتادگيش كفاف مراقبت و نگه داري از اون و همسرش رو نميده با خيال راحت به دوران از كارافتادگي و پيريش فكر كنه و توي هر خونه و باشگاه سالمنداني كه دوست داره پذيرفته بشه و بايد..
دوستان مجالمان كم است، كاري بكنيم
ميترسم كه :
گوش اگر گوش تو ناله اگر ناله من / البته آنچه به جايي نرسد فرياد است









حصار تنهایی

پیوند ما از جنس جنون بود

مشتبا وارد می شود!

وقتی به جای خواب غزل میربایدم

وضعیت سلبریتی ها در سال 97

مه لقا بانو / قسمت اول

تیر خلاصی

سناریو عجیب

شاید بشود گفت برگشت!

دل نشکنیم

من چه گویم

دروغ...!

کارگر را چه به زندگی؟

تفسیر انیمیشن کوتاه loe

آن خانه

شاه رویایی

هر روز باش

سیاستزدگی تا کجا؟

برای شما که دلتنگ تان شدم
