.jpg)
«پشت هر آدمی داستانی هست و پشت هر داستانی یه آدم، بهتره قبل از هر قضاوتی یکم صبر داشته باشیم.» این شروع داستان فیلم پنجم مصطفی کیایی بود. ما صبرکردیم و البته چیز زیادی دستگیرمان نشد! «بارکد» مانند «خط ویژه» مضمونی اجتماعی دارد که دنبال مفاسد کلهگنده اقتصادی میگردد. اینبار هم مصطفی کیایی قصد دارد تا با فضایی طنز پا روی دم مفسدان کلان اقتصادی بگذارد. البته این بار با تنشی کمتر و قصهای کم هیجانتر!
* برای لو نرفتن کامل قصه از ذکر جزییات دقیق پرهیز میکنیم!
داستان مانند عصر یخبندان از ابتدا به انتها نیست و یک قصه خطی را روایت نمیکند! با مراجعه بهرام رادان به یک شرکت بزرگ اقتصادی و درخواست استخدام از رییس شرکت (رضا کیانیان)، او باید قصه عجیب خود را تعریف کند تا بتواند رییس را برای استخدام راضی کند. رادان (یا همان حامد داستان) قصههای مشترک پیش آمده با دوستش میلاد (محسن کیایی) را یک به یک برای رییس شرکت تعریف میکند. از عضویت در گروهی قاچاقچی میگوید که شرط عضویت در آن بارکد داشتن بر روی گردن است تا قتل و مسابقه رالی و اخاذی و... و عاشقی! او در بعضی از داستانها شکست میخورد و در بعضی از آنها پیروز میشود. اما به هدف نهایی فکر میکند!
اما همهی اینها از جایی شروع میشود که پدر حامد با پاپوشی که برایش دوختهاند راهی زندان میشود. او به عنوان مفسد اقتصاد معرفی میشود اما همه گردن کلفتهای دزد! به کار خود به راحتی ادامه میدهند. در آخرین لحظهای که پلیس در حال بردن پدر حامد است، نام مجرم اصلی ماجرا را در گوش او میگوید. مجرمی که حامد مدتها برای رسیدن به او تلاش میکند.
فیلم به صورتی تدوین شده است که برای مخاطب دائماً داستانی تعریف میشود که منطقاش به سمت جلو است اما مدام به مرحله قبل میپرد. البته دلیل آنکه چرا حامد داستان را اینگونه تعریف میکند، مشخص نیست.
از حق نگذریم داستان منطقهای موازن و شبیه به هم دارد و هر قطعهای که رادان برای ما و رییس شرکت تعریف میکند، مربوط به هم است. اما گاهی شخصیتهای داستان احمق دیده میشوند. اتفاقی که شاید اخیرا در فیلمهای اجتماعی بسیار دیده میشود (شاید اوجش برگردد به حماقت دختر دانشجو در فیلم دربند). گویا کارگردانان عمدی و یا سهوی برای پیشبرد داستان خود نیازمند کمی حماقت از سوی بازیگرانشان هستند. این اتفاق به خلق موقعیتهای کمدی بیشتر کمک میکند، البته کیایی نشانداده تاکنون فیلمنامه و بهتر بگوییم دیالوگنویس ماهری است.
بارکد روایتکننده قصه آدمهایی است که شاید مجبور به زدن هر برچسب، انگ و یا علامتی مثل بارکد بر روی خود شوند؛ اما همیشه هم کوتاه نیامدهاند و گاهی روزی را برای گرفتن حق خود کنار گذاشتهاند.
بارکد هم حرفش مثل خط ویژه کمی ناتمام به نظر میرسد. اینکه ما هم باید برای استیفای حق خودمان دست به کار شویم، تصمیمش با «ما»ی مخاطب است. اما اینکه اصلا چگونه میشود حقمان را گرفت و یا دقیقا از هر کسی چه حقی رفته کمی ابهامدار است!
فیلم آخر مصطفی کیایی این بار هم خوش ساخت و خوش ریتم است، اما کمی حرف خودش را بلد نیست! شاید آهنگ تیتراژ پایانی یاس که سانسور شده، میتوانست به آن کمک کند. چیزی که مشخص است این است که همگی ما حاضریم بارکد بخوریم برای اینکه یک روز حقی از کسی ضایع نشود، حتی اگر آن حق برای ما نباشد.
حق گرفتنیاست...


پیوند ما از جنس جنون بود

وقتی به جای خواب غزل میربایدم

سناریو عجیب

مرو فاش کن رازِ در خانه را

تیر خلاصی

برای شما که دلتنگ تان شدم

دو سال جوانی

دل نشکنیم

شاید بشود گفت برگشت!

به نبیره ای که شاید هرگز زاده نشود

کارگر را چه به زندگی؟

تفسیر انیمیشن کوتاه loe

من دیوانه

شاه رویایی

هر روز باش

یک ماه دیگر از عمر گذشت

آشفتهی تو با غم و دلتنگی

کتاب های ممنوعه که پرفروش شدند

یک عاشقانه متفاوت
