ذهن زيبا
نویسنده : sam.ariyaeeفریاد میزنم و می شکنم هر آنجه سکوت بی معناست ...
افتاده فاصله ای از سکوت و سکوت در میان خودم و خودم
سکوتی که دلم میخواد این سکوت را بگیرم پیاده !!!
پیاده تا به آخر تا به انتهای هر آنچه سکوت که هست بروم و بروم تا برسم ...
برسم به انجایی که انتهای هرآنچه سکوت است ، هر انچه سکوتی که لبخند را دزدیده
فریاد بزنم و لبخند ها و فریاد های دزدیده شده را پس بگیرم شاید این بار که برگردم
نه لبخندهای دزدیده شده و نه سکوتی هایی بی معنا... خفه ام می کند
و نه بی راهه انتظار
که من را درون خودم
بشکند ...

فن بیان پدر و مادرها

بیمارستان

و عمری که می گذرد

مثبت اندیشی / طنز

تضاد

ماجراهای ویلیام هوک، کارآگاه خصوصی/ قسمت اول
