.jpg)
هیس... پاییز...
نویسنده : رضا تمجیدیصدای پای عشق میآید.
صدای پای زندگی.
صدای پای پاییز میآید.
پاییز میآید و چه خوش میآید، میآید تا برگها بریزد، برگهای نفرت و کینه دلم و علفهای هرز دشمنی را بخشکاند. میآید تا آرام کند باغ پریشانم را. آنهایی که همیشه از سکوت پاییز میگویند شاید صدای خش خش برگها را زیر پایشان نشنیدهاند، شاید صدای باد در شاخهها را نشنیدهاند، صدای زنگهای مدرسه، صدای قاه قاه کودکان در حیاط زنگ تفریح، اینها صدای زندگیست.
آنهایی که از دلگیر بودن پاییز میگویند شاید هزار رنگ درختان را ندیدهاند، شاید در پاییز عاشق نشدهاند، شاید زیر باران پاییزی نرفتهاند. عشق، ارمغان پاییز است، ارمغان شاه فصلها، شاهی که میآید و طبیعت را زیر و رو میکند. انگار که در طبیعت کودتایی میشود، همه چیز رنگ عوض میکند، حتی خورشید و آسمان.
آسمان پاییز ابرهای بیشتری دارد، خورشید پاییز نمیسوزاند. پاییز فصل ساکتی نیست غم انگیز هم نیست شاید ما باید سکوت کنیم تا بشنویم و ببینیم شکوه این پادشاه طبیعت را.

پیوند ما از جنس جنون بود

وقتی به جای خواب غزل میربایدم

سناریو عجیب

مرو فاش کن رازِ در خانه را

دو سال جوانی

برای شما که دلتنگ تان شدم

یک ماه دیگر از عمر گذشت

مه لقا بانو / قسمت آخر

به نبیره ای که شاید هرگز زاده نشود

هر روز باش

کارگر را چه به زندگی؟

تفسیر انیمیشن کوتاه loe

من دیوانه

یک عاشقانه متفاوت

شاه رویایی

من شاعری دیوانهام

آشفتهی تو با غم و دلتنگی

کتاب های ممنوعه که پرفروش شدند

پدیده ی قرن: نفهمی
