
این روزها دیگر حاجی بودن مد شده و نرخ رشد حاجیهای ایرانی حسابی رو به بالاست. البته ما دیگر رشدهاي اينچنيني را مهمان غریبهای نمیدانیم در نتیجه حاجی شدن هم برای هر شخصی این روزها طبیعی شده است.
وقتی میگوییم حاجی ذهنمان سوی کسی که مکه رفته است، میرود ولی بعضیها میانبر میزنند پدر که حاجی است پس چرا تا مکه بروند و کلی هزینه کنند، پسر که کمی کارهای پدر به دوش او افتاده و حالا کمی هم بزرگ شده است، حاجی بودن را ارث میبرد و از این به بعد او هم حاج آقا میشود و و صاحب نظر! از این به بعد میگویند حاج آقا به نظر شما این کار به صلاح است؟
بعضیها هم حاجی شدنشان رابطه مستقیمی با ریش مبارکشان دارد، تا ریشدار میشوند همه حاج آقا صدایشان میکنند فرآيند این افراد از خانهشان شروع میشود یعنی در خانه هم حاج آقا صدا میشوند و دارای ابهت خاصی در صدا هستند.
راننده تاکسیها هم از این مسئله مستثنا نیستند هر گاه میخواهیم پیاده شویم میگوییم «حاجی همین جا لطفا» البته بعضی افراد از این قشر گویا دوست ندارند حاجی صدایشان کنند و میگویند «حاجی باباته» البته پدر ما هم که حاجی است و ما هم حرف آنها را تصدیق میکنیم.
اصولا هر وقت کسی را نمیشناسیم چه اسمی برازنده از حاج آقا یا حاج خانوم برای او میباشد، البته در گذشته آقای مهندس و خانوم دکتر برای جوانان رواج داشت که به علت کثرت و تا حدی بیکلاس شدن این رشتهها همان حاجی خودمان دوباره رونق گرفت.
اما البته حاجی دیگری هم داریم که کلی هم نوستالژیک است حاجی فیروز خودمان را میگویم، مگر میشود کسی «ارباب خودم سامبولی بلیکم/ ارباب خودم سر تو بالا کن» را نشنیده باشید، فقط این حاجی کمی سیاه است!
یکی از شیرینیهای گرد و پرطرفدار در سفرههای عید ما که قیمت آن هم کمر شکن نیست، حاجی بادام است شیرینی که تحت لیسانس یزد میباشد و به دليل استفاده از هل و آردِ نخودچی بسیار خوش طعم است.
ولی به راستی فرقی میان این حاجیان بالا (البته به استثنا شیرینی) و حاجی به مکه رفته وجود دارد؟
ولی یادمان نرود هرگاه پیشوند حاجی (واقعی!) کنار اسم کسی است وظیفهاش از کسی که از این پیشوند برخوردار نیست بیشتر است.
