
اندر حکایت من و جیم!
نویسنده : Miss_shaqayeqهمه چیز با یک کلیک شروع شد آن هم وقتی که فقط دو روز مانده بود به پایان مسابقه. همینجوری الکی داشتم توی نت چرخ می زدم و وبلاگهای مختلف را می خوندم که یاد وبلاگ نیکولا افتادم. توی دلم گفتم برم توی وبلاگش و ببینم این نیکولا خانوم چی می نویسه که آنقدر وبلاگش و قلم بافیهای آبیش طرفدار داره. :)) یک چند تا پست را که خواندم و آمدم پایین دیدم آن کنار، زیر لینک ها یک لوگو هست که روش نوشته :" جشنواره ی نویسندگی نقطه سر خط "...و اینجوری شد که پای من به جیم باز شد!
به محض ورود کلی فکر مختلف هم زمان به ذهنم هجوم آوردند و اولیش این بود : چرا جیم؟چرا شین نه مثلا؟ :)
از تبهای بالای صفحه گذشتم و یک مرور کلی روی توضیحات مسابقه کردم. تغییر...با این موضوع احساس همزاد پنداری داشتم! من دقیقا کسی بودم که وقتی داشت فراخوان مسابقه را تووی جیم میدید خودش سال عطف زندگیش را سپری میکرد و از فرق سر تا ناخن انگشت کوچیک پاش، درون و بیرون، فکری، اعتقادی، عقیدتی و سلیقهای تغییر کرده بود. آدم های اطرافش را تکانده بود، دکور اتاقش را عوض کرده بود، دانشگاه محل تحصیلش را هم...خلاصهی کلام یک تغییر اساسی-اساسی (یعنی از همه جهت اساسی!)
تصمیم گرفتم توی مسابقه شرکت کنم ولی چون هم وقت کمی مونده بود، هم از فرط هیجان زدگی مغزم قفل کرده بود و هم وسط درس و دانشگاه و کلاسها فراغت بال برای فکر کردن و نوشتن نداشتم دوتا از پست های وبلاگم را که قبلا نوشته بودم انتخاب کردم، رویشان کار کردم و با کمی تغییر برای سایت ارسال کردم.
من دانشجوی رشته ی برق-الکترونیک و دوست دار کتاب و کتابخون ها، من یک دختر خرخون هستم که اتفاقا شعر و ادبیات و خاطره نویسی هم دوست داره. هدفم نویسنده شدن نیست ولی نوشتن را خیلی دوست دارم. میگویند استعداد دارم، منکرش نیستم (:دی) ولی خب مسلما وقتی زمان کافی برای زیاد نوشتن و زیاد خواندن ندارم هیچوقت نمی توانم با کسایی که هر روز تووی این مسیر یک قدم به جلو میذارند رقابت کنم.
آشنایی با جیم را میگذارم توو لیست شوق های کوچیک و رنگی زندگیم. از اینکه متنی که یک روزی یکهویی نوشته بودم، توو مرحلهی اول مسابقه بین 270 تا پست انتخاب شد خیلی زیاد خوش حال شدم. بخاطر درس سنگینم و بخاطر اهداف بلند دیگهای که توو زمینه مهندسی دارم شاید نتوانم مثل بقیهی کاربرها تند تند به سایت سر بزنم، با بقیه دوست بشوم و زیر پست های بقیه نظر و انتقاد بگذارم ولی این ها هیچکدوم نشانهی بی محبتی و نجوشیدن با دیگران نیست. نشاهی نخواندن و به اینجا سر نزدن هم نیست. جیم برای من جایی هست که بهم یادآوری میکنه چقدر نوشتن را دوست دارم و بعضی وقت ها یک جرقه تووی ذهنم ایجاد میکنه که دست به کیبورد(!) بشوم و بنویسم. جایی هست که میتوانم نوشتههای تازه و ناب بخوانم. نوشته هایی که کپی نیستند!
حالا که یخم آب شده و دیگر توی سایت گم نمیشوم و یاد گرفتمش، احساس کردم باید این چیزها را در مورد خودم و اینکه چرا اینجا هستم و چرا کمرنگ هستم بگویم. به همه نویسندهها و شاعرهای کوچیک و بزرگ سایت سلام عرض میکنم: سلام :) !

حصار تنهایی

پیوند ما از جنس جنون بود

مشتبا وارد می شود!

وقتی به جای خواب غزل میربایدم

وضعیت سلبریتی ها در سال 97

مه لقا بانو / قسمت اول

تیر خلاصی

شاید بشود گفت برگشت!

دل نشکنیم

سناریو عجیب

من چه گویم

دروغ...!

کارگر را چه به زندگی؟

آن خانه

تفسیر انیمیشن کوتاه loe

سیاستزدگی تا کجا؟

هر روز باش

شاه رویایی

برای شما که دلتنگ تان شدم
