
جای خالی!
نویسنده : مریم نیکپورتا به حال شده در خیابان، بانک، پارک یا هر جای دیگری نگاهت قفل شود روی یک معلول، فقط نگاهش کنی و در دلت بگويی: «آخي، بیچاره! نگاهش کن حتی نمیتونه درست راه بره» یا اندام غیر موزونش توجهات را جلب کند و خوب که دلت به حالش سوخت از کنارش بگذري. دو ساعت بعد هم کلا یادت میرود.
شاید مفیدترین کاری که نسبت به یک معلول انجام میدهیم، همین باشد. تازه آن هم آنچنان مفید نیست و بيشتر غیر مفید است، چون نگاه تو و من فقط رنگ ترحم دارد.
تا به حال شده است فکر کنیم، اینها چه کار میکنند؟ چه طوری زندگی میکنند؟ کجای این شهر نفس میکشند؟
جوابم را خودم میدهم؛ آسایشگاه. اما....
چند وقتی است که با دو نفرشان دوست شدم، میگويم چرا در آسایشگاه زندگی نمیکنید؟ جوابم همیشه یک جمله تکراری است: آسایشگاه مال ما نیست، برای ناتوانتر از ماست، ما میتوانیم کار کنیم و زندگی کنیم و...
نمیدانم چقدر دوست دارید به معلولان هم فکر کنید به کسانی که عضوی از بدنشان نقص دارد.


حصار تنهایی

پیوند ما از جنس جنون بود

مشتبا وارد می شود!

وضعیت سلبریتی ها در سال 97

مه لقا بانو / قسمت اول

تیر خلاصی

شاید بشود گفت برگشت!

دل نشکنیم

من چه گویم

دروغ...!

از خوشی ها بخوانیم

کارگر را چه به زندگی؟

آن خانه

سیاستزدگی تا کجا؟

تفسیر انیمیشن کوتاه loe

هر روز باش

سناریو عجیب

من دیوانه

برای شما که دلتنگ تان شدم
