.jpg)
می شود دوست بنفشم باشی؟!
نویسنده : Soraya_Shiriپیش از اینها فکر میکردم باید مثل تصوراتم باشی؛ قدی کمی بلندتر از من؛ لاغر ... با چشمهای مشکی و پوستی صاف و روشن؛ موهایت ... موهایت را همیشه فر تصور میکردم و لبخندت را گیرا!
تصور میکردم روزی را که با هم در خیابانهای شهر قدم میزدیم و بیبهانه میخندیدیم؛ بستنیهایمان را نوبتی میخوردیم و بعد یکهویی میزدیم زیر خنده ؛ برای هر فروشنده در پاساژ «ج» یک اسم مستعار انتخاب میکردیم و برای همه صحبتهایمان رمز میگذاشتیم؛ فکر میکردم باید یک خط اختراعی ِاختصاصی داشته باشیم برای نامهها و حرفهای یواشکیمان؛ گاهی تو را در لباس سفید رنگی تصور میکردم که پشت بام نقاشی نشستهای و قناری ِاسیر در قفس را به تصویر میکشی؛ فکر میکردم تو را از همان روزهای کودکیام داشته باشم. تصور میکردم شبهایی که دلم گرفته حتما کنارم حضور داری؛ سرم را روی پاهایت میگذاری و اجازه میدهی که اشک بریزم و آرام شوم؛ خیال میکردم روزهای تولدم تو به آرزوهایم؛ به علاقمندیهایم؛ به خواستههایم بیشتر از هر کسی اهمیت میدهی و حتی وقتی از کمر درد حوصله راه رفتن نداری، به خاطر دل من کل شهر را پیاده روی کنیم.
ولی همه چیز دقیقاً برعکس تصوراتم رقم خورد؛ من تو را هیچ وقت با لباس سفید پشت بام نقاشی در حال کشیدن تصویر ِ قناری ِ اسیر در قفس ندیدهام؛ هیچ وقت با تو خیابانها را به صرف خنده و بستنی قدم نزدهام؛ نه خطی اختراع کردهایم و نه برای فروشندگان به سبک خودمان اسم انتخاب کردهایم؛ هیچگاه سرم را روی پاهایت نگذاشتهام و روز تولدم حضورت را حس نکردهام ولی تو هستی؛ با تمام تضادی که نسبت به تصورات پیشینم داری؛ هستی و این حضورت برای من دلچسبترین حس ِدو نفره دنیاست.
برسد به دست رفیق فابریک ...

حصار تنهایی

پیوند ما از جنس جنون بود

مشتبا وارد می شود!

وضعیت سلبریتی ها در سال 97

مه لقا بانو / قسمت اول

تیر خلاصی

شاید بشود گفت برگشت!

دل نشکنیم

من چه گویم

دروغ...!

از خوشی ها بخوانیم

کارگر را چه به زندگی؟

آن خانه

سیاستزدگی تا کجا؟

تفسیر انیمیشن کوتاه loe

سناریو عجیب

من دیوانه

هر روز باش

برای شما که دلتنگ تان شدم
