
آهوانه!
نویسنده : h_ghasemiباور کن آهویی که به پلنگی پناه ببرد، مظلومترین و بیپناهترین شکستنی دنیاست.
پناه من چشم های تو بود، صدایت، خندههات، سر رفتن موج اشتیاق از فنجان حرفهات. آهوانه نگاهت میکردم و فکر میکردم تنها فاتح بلند پرواز پرچین دستهای تو خواهم بود. فکر میکردم دستخط نگاهم برای تو خواناست؛ بیخط خوردگی، بی نقطهای کم یا اضافه. فکر میکردم که توانستهام قانون جنگل را زیر پا بگذارم، که توانستهای قانون جنگل را زیر پا بگذاری، که گوش و چشم و دلت با من است نه با شاپرکها و موش خرماها و مارهای آبی. پناه آوردم به سایبان نگاه تو. نگاه تو که امن بود و شبیه قلمرو بیروادید جست و خیزهای آزاد. شبیه ذوق قدم زدن در کوچههای سراپا ابر و رنگین کمان.
نمیدانستم که پلنگ من، به دیدن پرواز بره آهوها خواهد رمید. نمیدانستم که تو را خیلی پیش از این با قصههایی دیگر رنگ آمیزی کردهاند. خالهای قهوهای انگار واقعا هم قهوهای بود!؟ مثل رد واژگونی قوری چای روی آستر ماهوت طلایی. حقیقت داشت، آبی نبود! بنفش و سبز و سرخابی نبود! همین بود که به دیدن بره آهوی نارنجی رنگی که مثل شعلههای همنشین باد پاییز پیش پای تو میلرزید، حیرت کردی! عادت نداشتی! حیرت کردی که میلرزید و نمیترسید! میلرزید و نمیگریخت! برخلاف دیگران. خب تو فرض کن تئوری ترس را کسی برایش صرف نکرده بود هیچ وقت. فرض کن به فرشتهای نامرئی دلش قرص بود و پشتش محکم.
اما تو؛ ته دلت ریخت. ریخت روی مخمل سبز علفزار و گونه بابونهها را سیلی زد. ندانستی که آهوی بالدار هم مثل تمام افسانهها ممکن است! آری! دست کم از اسب شاخدار که دیگر عجیب تر نیست!؟ حتی اگر به عمرت ندیده باشی، حتی اگر در افسانهها هم نشنیده باشی. اصلا مگر قرار است تو همه چیز را در همین چند روز و چند وجب خاک از سر گذرانده باشی؟! خب این هم مثل باقی ندیدهها و نشنیدهها.
حالا برگرد. نترس. بیا پلنگ آهو گریز من. بیا و با سایهات آفتاب دشت را خاکستر نشین کن.

حصار تنهایی

پیوند ما از جنس جنون بود

وقتی به جای خواب غزل میربایدم

وضعیت سلبریتی ها در سال 97

تیر خلاصی

سناریو عجیب

برای شما که دلتنگ تان شدم

دل نشکنیم

شاید بشود گفت برگشت!

من چه گویم

دو سال جوانی

مرو فاش کن رازِ خانه را

کارگر را چه به زندگی؟

تفسیر انیمیشن کوتاه loe

من دیوانه

به نبیره ای که شاید هرگز زاده نشود

شاه رویایی
