
حاشیه نگاری جیمی از بازی پدیده و استقلال
نویسنده : علیرضا گرانپایهآنقدر اتوبوس شلوغ بود که به سختی در کنار راننده جایی برای خودم دست و پا کردم. بالاخره سر صحبت را باز کردم. آنقدر دلش پر بود که مجال حرف زدن را به من نداد. از تمام صحبتهایش این جمله را به یاد دارم «خدا کنه، ابومسلم بره دسته یک تا دیگه پرسپولیس و استقلال نیان مشهد و ما رانندههای اتوبوس انقد اذیت نشیم»
درست همان سال که راننده میان سال مشهدی این حرف را زد ابومسلم از لیگ برتر سقوط کرد تا پس از 5 سال دیروز، بار دیگر استقلال به مشهد بیاید تا مقابل یک تیم مشهدی به نام پدیده مسابقه دهد. چهارشنبه 30 مهر 1393 صدای ما را از ورزشگاه ثامن الائمه مشهد میشنوید.
یک شروع طوفانی
ساعت 13 یعنی دو ساعت قبل از شروع مسابقه در دفتر جیم قرار گذاشتیم تا به همراه تنی چند از مخاطبان و نویسندگان دیگر به ورزشگاه برویم. با نیم ساعت تاخیر به همراه 4 نفر دیگر راهی خیابانهای منتهی به ورزشگاه شدیم. افزایش قطرات باران بر روی شیشه ماشین نگرانمان کرده بود که شاهد بازی بکش بکش شویم و لذت دیدن یک بازی تیکی تاکا مشهدی را ازدست بدهیم. بگذریم از اینکه برای پیدا کردن اعضا دیگر جیمی چه بر ما گذشت ولی همینقدر بدانید که تا ساعت 14:50 هنوز خارج از ورزشگاه به سر میبریم.
ورود با کارت خبرنگاری رویایی بود که در سر میپروراندم، یک دور ورزشگاه را چرخیدم تا بتوانم خودم را به داخل برسانم. نه خبری از جایگاه شیشهی خبرنگاری بود و نه حتی جایگاه ویژه، سهم من از 40 هزار جایگاه ورزشگاه ثامن یک تکه زمین خیس پشت دروازه استقلال شد.
گلی که هرگز نمیبینم
وقتی شاهد بازی هستید که اجازه ورود هیچ دوربین تلویزیونی به ورزشگاه داده نشده، یعنی باید شش دانگ حواست را جمع کنی تا صحنهای را از دست ندهی. 5 دقیقه از بازی گذشته بود و به جز بوی سیگار نفر جلویی نکتهای برای توصیف نداشتم. چشمم که به اسکوبرد افتاد، قیافهام کج شد، استقلال یک پدیده صفر. دویدن دور ورزشگاه کار دستم داده بود، همان 5 دقیقه ابتدایی استقلال زهرش را ریخته بود تا گلی را از دست بدهم که دیگر هیچگاه شاهد تماشا آن نخواهم بود. هر چه سعی کردم نام زننده گل را از اطرافیانم جویا شوم موفق نشدم نام زننده این گل تاریخی! را پیدا کنم. انگار تخمه خوردن از تماشا گل استقلال برایشان جذابتر بود.
لیدر دوربین به دست
لیدر آمد. لیدر با کلاه شاپویی آمد. لیدر دوربین به دست آمد. با صدای خشدارش میگفت دستهایتان را میبوسم. دوربینش را درآورد، با صدای بلند داد زد: با غیرت یک 8 دست بزن (نوعی تشویق در ورزشگاه) تا تیم جون بگیره. لیدر هم وقتی با دوربین دستش گزارش کارش را کامل کرد از جمع ما رفت تا ما هم به تماشا بازیمان برسیم. وااااااای، پنااااااالتی. نه خبری از پنالتی نیست، چسبیده به محوطه برای پدیده ضربه آزاد گرفته شد تا عنایتی به راحتی موقعیت را خراب کند.
جیمی بازی
بین دونیمه؛ «آقا میتونم بعد بازی برم توی زمین برای مصاحبه با بازیکنان؟» قرار شد بروم جوابم را از مسئول امنیتی بگیرم و همین بهانه کافی بود تا سرباز نگهبان را برای باز کردن درب آهنی منتهی به زمین قانع کنم. بازیکنان برای شروع بازی به داخل زمین آمدند و من همان جا کنار نیمکت استقلال بودم. قلعه نوعی، زرینچه، محمود فکری و کلی آدم با کلی سوژه برای مصاحبه در یک قدمیام بودند. از بازیکنان پدیده خواستم تا ژست بگیرند و تا با گوشی ازشان عکس بگیرم. یک اشتباه کار دستم داد، نباید سمت بهروان نماینده سازمان لیگ میرفتم. بهروان من را دید و همین کافی بود تا به یک آدم با لباس شخصی در کنار زمین گیر دهد. هر چه تلاش کردم نتوانستم خودم را در کنار آن همه سوژه نگه دارم و به جایگاه ویژه هدایت شدم. اما باز هم جایگاه ویژه از پشت دروازه استقلال بهتر است، نه؟
دست از پا درازتر
یک چشمم به دروازه استقلال است که توپ باران شده است و چشم دیگرم به علیرضا مرزبان سرمربی پدیده که جنب و جوشش مرا یاد حرکات افشین قطبی یار دیرین مرزبان در زمان سرمربیگری پرسپولیس انداخت. تیرک دروازه برای دومین مرتبه به لرزه افتاد تا پدیده در اوج شایستگی همچنان بازنده زمین باشد. «آقا برو کنار» نیروی امنیتی ورزشگاه دست بردار نیست. بازیکن پدیده تک به تک میشود و توی دروازه. دقیق نتوانستم بفهمم چی شد و این یعنی بدشانسی تمام. پدیده دست بردار نیست و آمده تا استقلال را شکست دهد. 5 دقیقه به پایان بازی مانده و خودم را برای رفتن به داخل زمین و مصاحبه با قلعه نوعی آماده میکنم. سوالاتم را که داخل گوشی تایپ کردم با خودم مرور میکنم. بازی تمام شد، سه تا آدم با گرمکن استقلال سمت درب منتهی به زمین آمدند. تا به خودم آمدم آندرانیک تیموریان را دیدم که به جایگاه آمده و با نیروی امنیتی که از ورود سه استقلالی ممانعت کرده است، درگیر شده است. دوربین به دست از صحنه فیلم گرفتم. به یکباره 10 تن از نیروهای امنیتی به سمتم هجوم آوردن و به خارج از ورزشگاه هدایت شدم! سوالات در جیب، راهی خانه شدم به امید مصاحبه با حمید درخشان یا بهتر بگویم سرمربی وقت تیم پرسپولیس در مشهد.
این هم یک گزارش تصویری از حواشی این بازی
(بازار سیاه مشهدی,اینجا قیمت بلیط همون ۵ تومنه که توی باجه میفروشن.انقد که ما مشهدیا با معرفتیم,والا)
(شال دو هزار تومن,بدووووو)
(ورزشگاه برای بعضی اقشار حکم سینما رو داره ها)
(کاپوت پراید یک مشهدی اصیل)
(یک عده خوش حال استقلالی قبل از لوله شدن تیمشون مقابل پدیده)
(ادم وقتی این صحنه رو کنار ورزشگاه میبینه یاد سهراب میفته:اب را گل نکنید شاید)
(وقتی بازیکنان پدیده برای عکس گرفتن ژست میگیرن وسط بازی)
(تابلو تعویض,یهوییی)
(این عکس وسط بازی باعث شد,بهروان بیاد هدایتم کنه سمت جایگاه ویژه)