
مگر بهشت عمو نمیخواهد؟!
نویسنده : Nivaبا دوستانش همگی از لوتیهای محل بودند.از آنهایی که سبیلهای کلفتی داشتند و دم محله میایستادند و حواسشان بود که کسی در آن روزهای پر هیایو به ناموس و محلهشان نظر بد نداشته باشد.
وقتی جنگ شد، همه عازم جبهه شدند و باز رفتند تا از ناموس و کشورشان دفاع کنند. آنجا که رفتند باز حس لوتیگریشان اجازه نداد عقب بنشینند و منتظر دشمن باشند. با دوستانش عضو گروهی شدند که پیشتاز بود، برای شناسایی میرفتند و راه را برای بقیه باز میکردند.
در جبهه هم که بود هنوز همان سبیلهای کلفتش را داشت! هم رزمانش میگویند: فرماندههانمان از او میپرسیدند؛ فلانی تو دیگر با این سبیلت در جبهه چه کار میکنی؟ میخندیده و میگفته: مگر بهشت عمو نمیخواهد؟! من هم جزو عموهای بهشتم ...
هنوز که به یادش میافتم، اشک در چشمانم حلقه میزند و یاد وصیت نامهاش میافتم: «از طرف من، کوچولوی عمو را که هنوز مرا نمیشناسد ببوسید»
عمو رفت. به خاطر من، به خاطر دوستانم، به خاطر همشهریانم و به خاطر مردم کشورم که این روزها بدون دغدغه و با آرامش در خیابانها قدم بزنیم و با سربلندی در عرصههای بین المللی حرفی برای گفتن داشته باشیم.
عمو رفت که عموی بهشت شود. و برای ما تنها از عمو، چند قطعه عکس به یادگار مانده و عمو هیچ چیز در این دنیا ندارد، جز پمپ گازی که به نام شهیدش مزین شده...
و داستان به همین پمپ گاز و چند اسم خیابان و بلوار و کوچه ختم نمیشود، یک دنیا مسئولیت میماند که بر دوش من و شما سنگینی میکند. یک دنیا حق که به گردنمان است و یک دنیا دین که باید ادا شود.
و عموی شهیدم، من و دوستانم مراقب هستیم تا خون تو و دوستانت لگد مال نشود.
===========
پ.ن شادی روح همه فرزندان ایران که جان خود را برای حفظ وجب به وجب این خاک فدا کردند، صلوات

حصار تنهایی

پیوند ما از جنس جنون بود

مشتبا وارد می شود!

وقتی به جای خواب غزل میربایدم

وضعیت سلبریتی ها در سال 97

مه لقا بانو / قسمت اول

تیر خلاصی

شاید بشود گفت برگشت!

دل نشکنیم

من چه گویم

سناریو عجیب

دروغ...!

کارگر را چه به زندگی؟

آن خانه

سیاستزدگی تا کجا؟

تفسیر انیمیشن کوتاه loe

هر روز باش

شاه رویایی

من دیوانه
