
دور تا دورتان را عمه و خاله و عمو گرفتهاند و بالای سرتان یک پارچه سفید. روبهرو سفره عقد است و در کنارتان کسی که قرار است یک عمر با خوب و بدش زندگی کنید. با جاری شدن خطبه عقد زمزمهها هم شروع میشود. مادربزرگ آرام گوشزد میکند که دستهایتان را باز بگذارید تا بختتان بسته نشود. دیگری از راه میرسد، پنج انگشت دعا گوی شما و متعلقاتش را محکم میبندد و میگوید شگون ندارد عروس دستهایش را باز نگه دارد. دخترهای جوان سوزن و نخ به دست برای باز شدن بختشان پارچه سفید را با خندههای ریز و بچ بچ کنان میدوزند. شما هم در حالی که سعی میکنید نیش تا بناگوش بازشده خود را زیر چادر پنهان کنید با دستهای یکی باز و یکی بسته و با صدایی که از شرم میلرزد، بله را میگویید. صدای شادی جمع بلند میشود و زندگی جدید شما آغاز. این اول راه است. تجربیات مشترک بسیاری از تازه عروسها از اولین لحظات یک زندگی مشترک.
ماموریت غیر ممکن
مهمانیها شروع میشود. صبح و ظهر و شب مثل یک خط کش، اتو کشیده و آراسته از خانه عمه و عمو گرفته تا برادر زاده دختر عموی پدر شوهر، از این سر شهر تا آن سر شهر در رفت و آمدید. باید مدام لبخند بزنید به میزبانهایی که برای اولین بار میبینید و مراقب باشید که لبخندتان خدای ناکرده روی صورت نخشکد تا مورد غیبت شدن قرار نگیرید. در آخر باید خوشحال باشید که عروس خوبی بودید، از پس یک ماموریت سخت، هرچند له و لورده و هلاک شده به خوبی برآمدید و مادرشوهرتان را سرافراز کردهاید!
تا چند ماه اول هر دوست و آشنا و حتی ناآشنایی با دیدن شما شکل و شمایل شیرینی را در ذهن متصور میشود! این شیرینی مذکور یکی از تلخترین و خطرناکترین واژهها برای هر عروس و دامادی به حساب میآید. در یک جعبه کوچک خلاصه نمیشود و مجاز است از جز به کل، به شام، شیشلیک و ته جیب شما که در چشم به هم زدنی خالی میشود. با شنیدن این واژه به سرعت نور محل مربوطه را ترک گفته و ابدا به روی خود و ایضا جیب مبرکتان نیاورید.
خواهر شوهر است دیگر گاهی دلش میخواهد زیر آبتان را بزند. آن اوایل شاید دلتان قنج برود برای نگاه معصوم و کودکانهاش. نگاهی که شاید دور از چشم شما تمام وقایع و اعمال و رفتارتان را به سان یک دوربین قوی ضبط میکند و سر به زنگاه با تک تک جزئیات مثل عضوی از بدن که در قیامت به سخن در میآید، از خود شما بیشتر و بهتر به مادر و مادرشوهر و... گزارش میدهد و قیامت به پا میکند.
خواهر شوهر است دیگر! سن و سال نمیشناسد.
پیشوندها و پسوندهای دست و پاگیر
اینکه مادرشورهرتان مدام پز شما را به در و همسایه و فامیل بدهد و هی دست پخت و خانه داریتان را بکند، توی چشم این و آن حس لذت بخشی دارد. اما قطعا دودی هم در چشم خودتان فرو خواهد رفت. عروس خوب بودن واژهای نسبی است و در جرم گیری موزاییکهای کف دستشویی خلاصه نمیشود. این واژه نسبی کار خودش را میکند و سطح توقع اطرافیان هم قطعا متغییر میشود!
از اولین تجربیات خیلی از عروس و دامادهای خوب و مودب و با شخصیت (همان گونههای نادری که تازه جلسه اول خاستگاری با کلی شرم نگاهشان به چهره یکدیگر میافتد و نه مثل خیلیهای دیگر از چندین سال قبل...استغفرالله!) داشتم میگفتم، اولین تجربیات خیلی از این عزیزان فراهم کردن موجبات شادی دوستان و آشنایان است. سوتیهای رد و بدل شده مثل صدا کردن اسم یکدیگر با پیشوندها و پسوندهای بسیار ناجور (مانند دوشیزه مکرمه محترمه و...). و یا جملات بیش از حد رسمی که حاکی از شرم و حیا و یخهای آب نشده دارد، اینها همه سوژهای میشود برای شاد کردن دل دوست و آشنای مومن و و ثواب کردن شما. اصلا نگران نباشید، این یخها هم آب میشود. این تجربیات اولیه، سخت و ایضا شیرین هم جایش را میدهد به تجربیات دیگر. بعد شما میمانید و یک همراه همیشگی و کلی خاطره به یادماندنی.


حصار تنهایی

پیوند ما از جنس جنون بود

مشتبا وارد می شود!

وضعیت سلبریتی ها در سال 97

كمي دركمان كنيد!

مه لقا بانو / قسمت اول

تیر خلاصی

غرق در دنیای مجازی

شاید بشود گفت برگشت!

دل نشکنیم

من چه گویم

دروغ...!

از خوشی ها بخوانیم

کارگر را چه به زندگی؟

آن خانه

سیاستزدگی تا کجا؟

گور دستهجمعی بود آن پناهگاه

سناریو عجیب

من دیوانه
