.jpg)
چقدر راهها طولانی است بین کویری که من هستم تا چراغهای شهر بارانی که تو هستی! شهر باران تو زیبا، اسم زیبای تو خوب، کاش به ترنّم تو روی ترکهای کویر من امیدی بود!
ابرهای قصه تنهایی من سیاه! شبهای قصه تو چرا بیستاره باشد خورشید؟ شما باید پناهگاه شاهبانوی نقرهای شب باشید! میشود که شما برگردی و پولکهای آفتابت را بدون چشم داشت، به برگهای ناخوش من ببخشی؟
میشود برگردی خورشید؟
میشود که مهره مرا به جای مهره مارتان بگذاری؟ مهره من مرمرسیاه است، رنگ چشمهایم! من عاشقانه مهرههای مهر تو را خریدارم.
من میشوم خاک، تو باد شو، بزن شبانه به گلبرگهای سرخ تا پرپرشان کنی روی تنم. بگذار وقت سحر که ستاره سوسو زنان برای وداع میآید، مست شود از عطر تنم، از عطر سرخ گلهای پرپرم.
من رنگ میشوم تو دست باش! قلمی بزن به دلم، بکش به بوم جهان! سپید سپید، مجنون مجنون.
رنگ لیلاییتر از من؟
من قند میشوم تو شکر باش! می نشینیم کنار لب دوزهای لبسوز عصرگاهی، بخندیم به فرشهای کوچکی که میان حیاط، کنار یک حوض هشت گوش پر از انعکاس نور خورشید و قطرههای فواره!
من می شوم اشک، تو عشق بمان! اشک از نفسهای عشق میبارد، عشق دم به دم از بغض اشک گرُ میگیرد!
من میشوم قلم، تو نویسنده باش! بگذار کلمهها جاری شوند به شور خدا از نفسهای من روی کاغذهایت.
من میشوم خدا، تو حافظِ دیوانی باش که «تو» در آن «منم».
تو خداحافظی کن و من پشت پردههای حسرتی همیشگی میمانم
شعر از منصوره ل.طوسی

حصار تنهایی

پیوند ما از جنس جنون بود

مشتبا وارد می شود!

وضعیت سلبریتی ها در سال 97

مه لقا بانو / قسمت اول

تیر خلاصی

شاید بشود گفت برگشت!

دل نشکنیم

من چه گویم

دروغ...!

از خوشی ها بخوانیم

کارگر را چه به زندگی؟

آن خانه

سیاستزدگی تا کجا؟

تفسیر انیمیشن کوتاه loe

هر روز باش

سناریو عجیب

من دیوانه

برای شما که دلتنگ تان شدم
