
برای خواندن قسمت اول اینجا کلیک کنید.
***
حالش حسابی بد بود نمیتوانست خوب ببیند؛ گاهی مرد یا زنی از آن طرف خیابان عبور میکرد، به دیوار تکیه داد.
- خدایا چی کار کنم؟
انگار صدایش در ذهنش میپیچید. با بی حالی پلک میزد، ضعف داشت. روی زمین افتاد و آرام چشمهایش بسته شد؛ در سیاهی چشمانش کسی را میدید که به او نزددیک میشد.
===
پرستاری سرش را از پذیرش بیرون آورد و به اطراف نگاه کرد.
- شما...شما آقا
- من؟!
- بله شما، یک لحظه
- بله
- شما چه نصبتی با این خانم دارید؟
- من...
- چی شد؟
- همسرشم.
- تو بدنش داروی بیهوشی پیدا کردیم، شما بهش...
- بله، همسرم بیماری روانی داره،م تاسفانه حالش بد شد من هم بهش تزریق کردم تا آروم بشه.
پرستار سرش را تکانی میدهد.
- خیلی خوب،کار خطرناکی کردید و اگر چیزیش بشه خودتون باید پاسخگو باشید. اسمتون؟
- شهاب رادمهر
- اسم خانومتون؟
- نگین...نگین شایگان.
- اینجا رو امضا کنید.
برگه را امضا کرد و روی صندلی آبی رنگ، در روبه روی اتاق نگین نشست.
نیمههای شب بود و شهاب از روی صندلی تکان نمیخورد و با نگاهی به درِ اتاق لحظه شماری میکرد. پرستارها برای معاینهی بیماران وارد اتاق شدند. نگین بهوش آمده بود و به سمت پنجره که سمت راست او قرار داشت نگاه میکرد. پرستار که او را دید گفت: «اِ،دختر! تو بهوش اومدی و ما رو خبر نمیکنی؟»
نگین ساکت بود و فقط سرش را برگرداند و به پرستار نگاه کرد. پرستار به او نزدیک شد و سرم تمام شدهی او را بست وگفت: میخوای بگم شوهرت بیاد پیشت؟
در همان لحظه انگار پتکی به سر نگین خورد و با تندی گفت: شوهرم! یعنی چی؟ من که شوهر ندارم...
پرستاری که مریضی دیگر را معاینه میکرد آن یکی را صدا زد و وقتی به او نزدیک شد آرام گفت: « مگه نمیدونی شوهرش گفت دختره کم داره و همش اصرار داره بگه شوهر نداره!»
ادامه دارد...


حصار تنهایی

پیوند ما از جنس جنون بود

مشتبا وارد می شود!

وضعیت سلبریتی ها در سال 97

كمي دركمان كنيد!

مه لقا بانو / قسمت اول

تیر خلاصی

غرق در دنیای مجازی

شاید بشود گفت برگشت!

دل نشکنیم

من چه گویم

دروغ...!

از خوشی ها بخوانیم

کارگر را چه به زندگی؟

آن خانه

سیاستزدگی تا کجا؟

گور دستهجمعی بود آن پناهگاه

تفسیر انیمیشن کوتاه loe

سناریو عجیب
